بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی

بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
DR. MESUD-İ MUTEMEDİ

-MİHRAN MUTEMEDİ 
ÖZ
Atasözleri, özel konularda söylenmiş özlü söz, dize ya da edebî cümlelerden
oluşurlar. Atasözlerinin izleri bazen klasik dönem metinlerinde
de görülebilir. Bazen de bu özlü sözler kaynaklarını halk dilinden alırlar.
Sözü edilen edebi özgün sözlerin yansımaları kentlerde, kasabalarda
ve köylerde farklı dillerde görülür. Bu kentlerden biri de Kirmanşah
eyaletine bağlı Sungur’dur. Bu eyaletin tamamı Kürtlerden oluşan nüfusunun
tersine bu şehirdeki yerli halk Türkçe konuşmaktadır. Doğal olarak
atasözleri de Türkçedir. Bu atasözlerini klasik Farsça metinlerle ve
aynı zamanda yaygın atasözleriyle karşılaştırmak, konuları ve içerikleri
açısından değerlendirmek söz konusu eyalet ve şehrin birçok özelliğini
gün yüzüne çıkaracak; halk kültürü, yerel halkın gelenek ve görenekleri
Fars Dili ve Türk Dilinin incelikleriyle birlikte ortaya koyacak, aynı zamanda
her iki kültürün dilsel açıdan farklılıklarına rağmen ne denli birbirlerine
yakın olduklarını gösterecektir.
Anahtar kelimeler: Atasözleri, Sungur, Farsça Atasözleri.
ABSTRACT
Proverbs are popular verses or literary sentences in particular subjects.
These proverbs can partly be traced back to old classical literature

 DR. MESUD-İ MUTEMEDİ, Hemedan İslamî Azâd Üniversitesi Fars
Dili ve Edebiyatı Bölümü Öğretim üyesi, Email: masood.motamedi2@
gmail.com
 DR. MİHRAN MUTEMEDİ İslamî Azâd Üniversitesi Fars Dili ve Edebiyatı
Bölümü Öğretim görevlisi, motamedi.mehran63@yahoo.com
258  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
and partly are resulted from folk language. This literary genre is crystalized
in urban areas, and as a result in different languages. Sonqor is a
town located at western province of Iran, Kermanshah. The population
of the town, unlike the settlers of other urban and rural areas of the province
who speak in Kurdish language, speak in a Turkish veriety and
naturally their traditional proverbs are in same veriety too. The comparison
of these proverbs with old classical Persian literature and also with
current Persian proverbs and a survey on their topics and contents reveal
many aspects of folklore and lacal culture of this district along with sophisticated
points of Persian language. And shows that despite their lingual
differences the two cultures are very closed to each other
Key Words: Proverbs, Sungur, Persian proverbs.
مقدمه
مَثل یا ضرب المثل و یا صورت فارسی آن، که به » زبانزد « مشهور است، » به
جمله ای اطالق می شود که در ابتدا، در مورد مخصوصی به کار رفته است و سپس
چندان شهرت گرفته است که آن را در هر مورد مشابهی به کار می برند خواه متضمن
قصه و واقعه ای باشد... یا مسبوق به قصه و سرگذشتی نباشد از قبیل سود ناکرده در
جهان بسیار است ... « ) همایی 142 ) پس، » مثل همان تشبیه مفرد به مرکب است،
نوع مرکبی که شهرت و شیاع پیدا کرده باشد « ) همان 143 « ) مثل همان استعارۀ
تمثیلیه است در صورتی که به حد شیوع رسیده باشد ...در فارسی گویند بادنجان بم )
بد ( آفت ندارد « ) همان 191 ) روانشاد دهخدا صاحب کتاب ارزندۀ امثال و حکم،
تعریف یا توضیح خاصی را در این باب نداده است و در لغت نامه نیز ضمن نقل تعاریف
گوناگون از این اصطالح، با توجه به یادداشتهای خود او، چنین می توان گفت که : »
عالقۀ شباهت چون میان دو جمله باشد، آن را تمثیل نامند و چون تشبیه فاشی
االستعمال و شایع باشد، آن را مثل خوانند « دکتر شمیسا در کتاب بیان خویش، مثل
را چنین تعریف می کنند : » در ارسال مثل، معقولی به محسوس مرکب تشبیه می شود
اما مشبه به، جنبۀ ضرب المثل دارد و می توان آن را بدون مشبه خواند . در ارسال مثل
ادات تشبیه ذکر نمی شود « ) شمیسا، 1371 ،106 )آنچه که در این تعاریف بیشتر به
نظر می آید مسالۀ شایع بودن و عمومیت آن است، حتی در تعریف دکتر شمیسا نیز که
259  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
معتقد است مشبه، جنبۀ ضرب المثل دارد، تاکید بر همین نکته شده است، با این حال
می توان گفت بسیاری از مثلها با اینکه شایع نیستند، اما زبان بیان آن به گونه ای است
که می توان آن را در قالب یک مثل پذیرفت، و می توان امیدوار بود که روزی مثل سائر
شود چنانکه بسیاری از ابیات و عبارات کتاب امثال و حکم، در زمرۀ امثال شایع نیست،
اما مرحوم دهخدا آنها را در کتاب خویش آورده است مثال این بیت فردوسی که می
فرماید :
به گرد دروغ ایچ گونه مگرد چوگردی بود بخت را روی زرد ) دهخدا، 1385 ،201)
و مثالهای فراوان دیگری از این دست که به هیچ روی معروف و شایع نیستد، اما
فحوای کالم به گونه ای است که آن را شایستۀ ضرب المثل می کند و یا بخش هایی از
کتابهای گلستان تصحیح روانشاد دکتر یوسفی، و ویس و رامین تصحیح استاد محمد
روشن که با عنوان امثال و حکم از آنها یاد شده است اما مَثل شایع و شناخته شدۀ
همگان نیستند . به قول بوشکور بلخی
به زبانی دیگر چنین کوششی از جانب این بزرگان، خود زمینه ساز فراگیر شدن
امثالی است که تا پیش از آن معروف و مشهور نبوده است اما با بیان ایشان زبانزد و
فراگیر خواهد شد .
با این پیش درآمد می توان به این نتیجه رسید که شایع بودن ضرب المثل شرط
الزم و حتمی برای آن نیست بلکه با خوانشی تازه از یک بیت یا عبارت، می توان آن را
در موضوعی خاص تبدیل به یک ضرب المثل کرد، چنانکه این حقیقت مخصوصاً در
سبک هندی جایگاهی خاص دارد . در حقیقت به اولین مورد استعمال در هر مثلی »
مضرب مثل « و موارد استعمال و شیوع آن » مورد مثل « گویند . )همایی، 1373 ،
) 191
گاه یک عبارت کنایی یا به عبارت دیگر، یک کنایه، یا یک تشبیه یا استعاره و یک
تعبیر مجازی، در جایگاه یک ضرب المثل می نشیند بنابراین نمی توان این مقولۀ
بسیار مهم ادبی و گاه عامیانه را در قالب هر کدام از این تعاریف گنجاند چرا که تنوع و
کاربردهای بسیار فراوان آن، مانع از این تقسیم بندی خاص است، اهمیت این نکته تا
بدانجاست که می توان گفت ضرب المثل، بخشی جدا ناپذیر و بسیار مهم در مقولۀ
260  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
گفتار است، چه عامیانه و چه ادبی، تا بدانجا که حذف آن از زبان، غیر ممکن می نماید
و بدون آن نیز گویی زبان ابتر و یا حتی الکن است .
در واقع می توان گفت که ضرب المثل عبارت از ابیات و جمالتی ادبی است با
موضوعاتی خاص،که در زبان محاوره نیز تبلور یافته است و به نوعی پشتوانه و تکیه گاه
زبان عامیانه است .
شاید تنها یادگار به جا مانده از زبان کهن در زبان امروز، همین ضرب المثلهاست
که همچون واسطه ای، زبان پرمغز دیروز را به زبان ماشینی امروز پیوند می دهد تا
بدانجا که شاد روان همایی می فرمایند : » به عقیدۀ بندۀ مهمترین قسمتهای ادبی هر
زبانی امثال سایرۀ آن زبان است که یک دنیا معنی را در یک جمله می پروراند . و بعالوه
امثال سایرۀ هر ملتی بهترین یادگار و نمونۀ آداب و رسوم و عقاید و روحیات هر ملتی
است . هرقدر ملتی عالمتر و متمدن تر باشد امثال حکیمانۀ او بیشتر است . ... گاهی
یک مثل کوچک، کار یک مقاله و یک رساله را انجام می دهد . مثل در واقع فشردۀ
افکار هر قومی است، تمام افکار و تخیالت و احساسات را عصاره گرفته و آنرا مثل نامیده
اند، از امثال غفلت نکنید که بزرگترین سرمایۀ ادبی شما خواهد بود « ) همان، 144)
اگر چکیدۀ کالم جورج لیکاف و مارک جانسون در کتاب » استعاره هایی که با آن
زندگی می کنیم « این است که بدون استعاره نمی توان زندگی کرد، باید گفت که
بدون ضرب المثل نیز نمی توان زیست، در حقیقت دردل بسیاری از این مثل ها،
استعاره های فراوانی نهفته است که حتی اگر با مفهوم ادبی و فنی استعاره نیز تناسبی
نداشته باشد، از جهت لغوی، حتما استعاره است، زیرا برای اثبات رویدادی که خواننده
بیان می کند و یا می شنود، نیاز به عاریت گرفتن جمله ای کوتاه دارد تا از مقام تاکید
به آنچه که شنیده یا گفته است، نکته ای نغز را بیفزاید . در حقیقت نوعی تخلیۀ
احساس و آرامش دادن به خویشتن خویش است، چرا که بیان بسیاری از حاالت درونی
و یا همسان سازی بسیاری از وقایع و تطبیق آنها با منویات درونی، بیان ضرب المثل را
اجتناب ناپذیر می کند، گویی گفتن آنها به نوعی انسان را سبک می کند و باری از دل
برمی گیرد .
باید گفت این مقولۀ ادبی با اینکه در کلیت خود، آینۀ تمام نمای بسیاری از ویژگی
های خاص یک کشور است، در عین حال در صورتی جزئی تر، بیانگر فرهنگ بومی و
261  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
محلی قومی از اقوام خاص آن کشور نیز خواهد بود، چرا که هر قوم و طبقه ای با توجه
به ویژگی های خاص منطقه یا شهری که در آن زندگی می کند، مثلهای بومی و نژادی
خویش را می سازد و این مثلهای در عین اینکه با باورهای کلی آن کشور هماهنگ
است، با بسیاری از اعتقادات محلی نیز سازگار است و گاه ترجمه ای دیگر و یا نسخه
بدلی دیگر از مثلهایی است که در تمامیت آن کشور رایج است و یا نسخه ای منحصر به
فرد و بسیار اختصاصی از آن ناحیۀ خاص است .
یکی از این نواحی، شهری است از توابع کرمانشاه به نام سنقر کلیایی که بر خالف
تمام شهرهای این استان که به زبان کردی سخن می گویند ؛ به زبان ترکی تکلم می
کنند و در عین حال به زبان کردی نیز که ویژۀ روستاهای اطراف شهر است نیز تسلط
دارند، در حقیقت همانگونه که زبان شهر سنقر با تمام روستاهای تابع خود کامالً
متفاوت است بسیاری از مبانی فرهنگی و آداب و رسوم محلی نیز متفاوت است این
تقابل گونه گون، امروزه به دلیل مهاجرت روستاییان به شهر، و آمیختگی های فراوان،
بیشتر از پیش رنگ باخته است، اما تقابل زبانی همچنان پایدار مانده است . این تقابل
در باب ضرب المثل ها نیز به خوبی حس می شود و با اینکه ترک زبانهای شهر، گه گاه
از مثلهای کرد زبانها استفاده می کنند، کرد زبانهای روستایی به هیچ روی مثلهای ترکی
را به کار نمی بندند چرا که به این زبان سخن نمی گویند و در تعامل با هم که به زبان
کردی است، از مثلهای ترکی بهره نمی جویند . گفتنی است که این مثلها از آنجا که
مربوط به زمانی بسیار پیش از این است و کم کم رواج یافته است بسیاری از ویژگیهای
اقلیمی گذشته را در خود جای داده است، خصوصیاتی همچون طبیعت، آداب و رسوم
بومی، ویژگی های زبانی، تأمالت و داد و ستدهای محلی، همزیستی و ارتباط با
روستاهای کرد زبان و بسیاری نکات دیگر .
اما نکتۀ قابل توجه در این ضرب المثلها این است که اشتراکات همسان آنها با
ضرب المثلهای فارسی، بیشتر در معنا و مفهوم آنها ست نه در قالبهای لفظی و ظاهری،
و اگر در لفظ و ظاهر نیز اشتراکی دیده می شود به دلیل تأمالت و روابط ادبی و
اجتماعی است که البته اجتناب ناپذیر است .
262  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
همچنین تنوع در مثلها نیز قابل توجه است یعنی یک مثل با یک مفهوم خاص یا
نزدیک به آن، ممکن است در مثلهای دیگر نیز بروز کند که نمونه هایی از آن در این
نوشتار، به صورت موضوعی فراهم آمده است .
گفتنی است آنچه در این نوشتار می آید گزیده و چکیده ای است از مثلهای فراوانی،
که مالک در انتخاب آنها بیشتر وجود برابرهای فارسی بود، تا برای خوانندۀ فارس زبان
نیز تداعی معنی شود . بنا براین مثلهای بومی و منطقه ای که اسامی خاص در آنها به
کار رفته در این گزینش حذف گردید .
اما اشکال عمده در این کار این بود که ترکی سنقر، فاقد رسم الخط بخصوصی
است و نگارش آن بیشتر ذوقی و مبتنی بر تلفظ محلی است، بر همین اساس آوا نگاری
آن نیز به دلیل وجود برخی حروف بسیار خاص و ترکیبی، حتماً و قطعاً مطابق با اصل
واژه نیست، با این حال آوانگاری این کار، برگرفته از آن چیزی است که روانشاد دکتر
معین در فرهنگ خود از آن بهره جسته اند وامید که خوانندگان غیر سنقری در خواندن
آن دچار مشکل نشوند . در حقیقت باید گفت تلفظ درست این واژگان را تنها مردم
خود این شهر می دانند، از این روی، بررسی ها و پژوهش هایی را می طلبد که از دید
زبانشناسی تطبیقی بدان نگریسته شود که طبیعتاٌ در این مقال جایی ندارد . با این
حال راهنمای حروف مهم را در این آوانگاری، چنین می توان نگاشت :
) آ ā آز ( ) ق، غ q ( ) g گ ( ) ی y ( )اوکشیده ō بو ( ) او کشیده تر ōo
دیوز ( ) j ج ( ) ž ژ (
برخی از مثل های برگزیده شده از نظر مفهومی و کاربردی در درون خود ایهام
دارند یعنی می توان آنها را مطابق با کاربردهای متفاوت و با توجه به فضای واقعه و
موضوع مورد بحث به کار گرفت، اینگونه مثل ها نیز با شماره در بخش های » معنای
کنایی « مشخص شده است .
نکتۀ قابل توجه در مثل ها ی غیر منظوم، و جود سجع در برخی از آنهاست، که
نمونه های آن در فارسی نیز کم نیست این نکته در مثلهای زیر نیز دیده خواهد شد .
وجود موازنه نیز از خصوصیات دیگر آنهاست، همچنین آهنگین بودن برخی دیگر نیز
شنیدن آنها را دلنشین تر می کند .
263  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
گفتنی است بررسی این مقولۀ بسیار مهم ادبی، از دیدگاه صور خیال نیز بر مبنای
موازین مختلف ادبی ارزش آنها دوصد چندان می کند .
از دیدگاه مردم شناسی و بررسی بسیاری از مباحث مربوط به آن نیز، ضرب المثل
های کهن هر منطقه، را در خور تحقیق می کند .
نکتۀ حائز اهمیت در نوشتار حاضر را می توان در تطبیق آن با مثلهای مناطق ترک
زبان ایران، به ویژه حوزۀ آذربایجان سنجید، چرا که از این طریق وجود تشابهات و یا
تغییرات زبانی و محتوایی هر دو منطقه که در این مثلها منعکس شده است، بسیاری از
ناگفته ها را روشن می کند البته این حقیقت در خصوص ترک سنقر صادقتر است چرا
که تنها سندانشعاب این ترکی از ترکی آذربایجان عالوه بر اشتراکات زبانی، همین ضرب
المثل هاست .
خالصه اینکه گردآوری و تدوین این مثلها نه تنها زنده نگاه داشتن ادبیات کهن
است بلکه مانع از تخریب بیش از پیش این مرده ریگ ارزندۀ زبانها و گویشهای
گوناگون ایرانی است، و این پژوهش گامی اندک در این راه است
بررسی ضرب المثلها:
آز یَه، حکیمه یالوارمَه، دیووز، گی، حاکِمَه یالوارمَ
Āz ya hakima yālvarma dūoz gi hakema yālvarma
)کم بخور تا به پزشک التماس نکنی، مسیر راستی و درستی را برو، تا به حاکم
التماس نکنی(
آز یَه، دیوز، یَه ya dūoz ya ōz ( کم بخور، درست بخور(
معنای کنایی: برای رعایت اعتدال و کم خوردن وتندرست ماندن و درستکاری و
قناعت و خرسندی به کار می رود
برابر فارسی: در فارسی دو تمثیل کم بخور همیشه بخور و آهسته برو همیشه برو
نزدیک به این ضرب المثل هاست است، که در این نمونه های ترکی، جمع هر دو با یک
تاکید اخالقی نیز همراه است همچنین است مثال های زیر:
تو پاک باش و مدار ای برادر باک
264  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
زنند جامۀ ناپاک گازران بر سنگ ) سعدی، 1374 ،70 )
تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال ) همان،96 )
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد )همان، 111)
کم بخور همیشه بخور ) دهخدا، 1385 ،1233 )
آهسته برو همیشه برو ) همان،72)
رفتن و نشستن، به که دویدن و گسستن )همان، 870)
آبرو، بهار، گیوگِتی، دیولّی، که هر ایل، گیوگَرسی
ābroo bāhār gūogeti deywlli ke har il gūogarsi
)آبرو چون گیاهان بهاری نیست که هر ساله بروید (
معنای کنایی: آبرویی که ریخته شد یا کاری که انجام شد، برگشت پذیر نیست.
توضیح اینکه تشبیه آبرو به گیاه و تکرار رویش آن در هر سال، بیانگر خصوصیت
خاص اقلیمی است، چرا که وجود این عنصر در جامعۀ شبانی و یا کشاورزی منطقه در
گذشتۀ دور، وجه شبهی ملموس را تداعی کرده است به گونه ای که در ضرب المثهای
شهری، اینگونه عناصر را نمی توان دید و یا اگر هست بسیار کم است .
برابر فارسی: آب ریخته شده جمع نمی شود یا آب رفته، به جوی برنمی گردد
در حفظ آبرو زگهر باش سخت تر
کین آب رفته باز نیاید به جوی خویش )سعدی، 1384 ،611) ،
مریز آب رخ خود برای نان کاین آب
265  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
چو رفت نوبت دیگر به جو نمی آید ) همان، 564 )
نشاط جوانی زپیران مجوی
که آب روان باز نیاید به جوی ) دهخدا، 1385 ،1812)
آز، یَرَم، نَنه م، وُوری، چُوخ، یَرَم، دادام، وُوری
Āz yaram nanam voori, chookh yaram dādām voori
)کم می خورم مادرم می زند، زیاد می خورم پدرم می زند (
تند، گییَسَه، دییَلَه گُرجدی ٫ یاواش، گییَسَه، دییَله گیجدی
Tond giyasa diyalla gorjdi yāvāsh giyasa diyala gijdi
)تند بروی، می گویند زرنگ است، آرام بروی می گویند گیج است (
معنای کنایی: میان زمین و آسمان بودن، سرگردانی، بال تکلیفی
برابر فارسی: ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته
باشد
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم) سعدی، 1384 ،560)
شدم چوب دوسر خال. یا: از اینجا مانده از آنجا رانده . یا : نه در غربت دلم شاد و نه
رویی در وطن دارم
آتلونی، آتدَّ، اَ نِّریanneri atda ātlooni( سواره را از اسب به زیر می کشد(
قَرقَه، گیوزینی رَ، چِخاری chekhari gūozinira qarqa( حتی چشم کالغ را
هم در می آورد(
266  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
ایالن، یِمی٫ اولمی اژدها eždehā ōlmi yemi ilan ( مار خورده اژدها شده
جن گُورمِمی، آرم، بوغاو bōqāo āram gōrmemi jen ( جن ندیده، آدم را
خفه می کند (
معنای کنایی: اشاره به چاالکی و چابکی دارد، و گاهی به کسانی که ادب را رعایت
نمی کنند و به اصطالح بسیار گستاخ و دریده هستند نیز، اطالق می شود
برابر فارسی: رو که رو نیست سنگ پای قزوینه
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد ) حافظ، 114،1370 )
آت و قاطر، نال یاو دِلَه، قورواغَرَ، قِچینی، قاوزِری
Āt o qāter nālyāodela qōrvāqara qechini qāozeri
)اسب و قاطر را نعل می کردند، قورباغه هم پایش را بلند کرد (
منم آتمی، باغالوز، خان، آتی یانِنَه
Manem ātemi bāqlāoz khan āti yanena
)اسب مرا هم در کنار اسب خان ببندید (
هر که، دادا، گیوزی، چِخارسی٫ کور اوغلی، اولمز
Har ka dādā gūozini chekhārsi koor ōqli ōlmaz
)هر که چشم پدرش را در آورد، پسر کوراوغلی محسوب نمی شود (
معنای کنایی : در باب کسی است که خود را هم تراز دیگران می داند بی آنکه
زمینۀ آن را فراهم آورد
برابر فارسی :
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
267  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
کاله داری و آیین سروری داند
هزار نکتۀ باریکتر زمو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند ) حافظ، 1370 ،132)
البته بیشتر بیت نخست و مصراع آخر این شعر حافظ به صورت تمثیل رواج یافته
است .
نه هر که بست کمر، راه سروری ورزد
نه هر که داشت زره نهمت خطر دارد ) دهخدا،1385 ،1862)
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی ) حافظ، 1370 ،251 )
آت،آلمِمی، آخور، باغلیاو bāqliyāo ākhor ālmemi Āt
)هنوز اسب نخریده، آخور می بندد (
سووَه، چاتمِهمی، تومان، غازاو qāzāo tōman chātmemi Sōa
)به آب نرسیده شلوارش را در می آورد (
قاو سِز، قِینِمی qynemi sez qāv
) مانند آبی است که بی ظرف می جوشد (
لُچمِمی، بیچاو bichāo olchmemi ( اندازه نگرفته می بُرد (
معنای کنایی: پیشبرد عجوالنۀ کاری بی آنکه مقدمات آن فراهم شود
برابر فارسی: غوره نشده مویز شده ) دهخدا، 1385 ،1130)
به آب نرسیده، لخت میشه
آب ندیده موزه کشیدن، چاه نکنده منار دزدیدن، گز نکرده پاره کردن ) همان، 14)
268  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی )
) 251 ،1370 ،حافظ
مکتب نرفته استاد شده.
آت، ایوز، مینَ نِنی، تانیر tānir minaneni ūoz āt ( اسب تنها سوار خود
را می شناسد (
معنای کنایی: 1 - سرکش نکردن، مطیع شدن، 2 - وفاداری 3 -لیاقت و کاردانی
و تجربه در کارها 4 - رعایت تناسبها
اسب ران را می شناسد ) دهخدا، 1385 ،168 )
کار هر کس نیست خرمن کوفتن
گاو نر می خواهد و مرد کهن
به کارهای گران مرد کاردیده فرست
که شیر شرزه درآرد به زیر خم کمند ) سعدی، 1374 ،161)
آت، می نَنونی، دون، گیدِرَ نُوُنی gideranoni dōn minanoni ōt
) اسب از آنِ کسى است که سوارش می شود، جامه هم از آن کسی است که آن را
می پوشد (
معنی کنایی: 1 -صاحب مال باد آورده کسی است که آن را یافته است2 -
شایستگی و جسارت هر کس، در کاری است که انجام می دهد
برابر فارسی: سودِ ناکرده در جهان بسیار است ) منشی، 1362 ،117)
آرزو می بریم چه توان کرد سود ناکرده سخت بسیار است ) دهخدا، 1385 ،
) 995
آتِّلَن، دیووشَر dūoshar ōtelan( کسی که بپرد سرانجام می افتد. (
269  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
ایوجهَ، آتَه مینَن، تیز، دیووشَر dūoshar tiz minan āta ōoja
) کسی که بر اسب بلند بنشیند، زود به زمین می افتد (
معنای کنایی: بلند پروازی بی جاو سرکشی به هنگام جاه و مقام
برابر فارسی: فواره چو ن بلند شود سرنگون شود ) همان، 1149)
به مهلتی که سپرت دهد ز جای مرو
ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت ) حافظ، 1370 ،101)
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست ) همان، 81)
برفلک چون بدر گردد، کاستن گیرد قمر ) دهخدا، 1385 ،424)
چوگشتی تمام، آیدت کاستی ) همان،91 )
آج آرم، داشدَ، یَر yar da dāsh āram ōj( گرسنۀ واقعی، سنگ هم می
خورد(
معنای کنایی: برای رد ادعای کسی که مدعی گرسنگی است اما غذا را نمی پسندد
برابر فارسی:
کوفته بر سفرۀ من گو مباش
کوفته را نان تهی کوفته ست ) سعدی، 1374 ،103)
در بیابان فقیر سوخته را
شلغم پخته به که نقرۀ خام ) همان، 115)
آق، ایتو، قَره، گونی goni qara itō ōq ( سگ سفید هم روزگار سیاه دارد
)
270  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
گاه بَوچِنّی، گاه، بشّاق bshshaq gā būchenni gā ( گاه زمان درو است و
گاهی نیز زمان خوشه چینی (
معنی کنایی: روزگار همواره به کام انسان نیست و همیشه یکسان باقی نمی ماند
برابر فارسی: بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینم
گهی در پیش پای خود نبینم ) همان،90 )
روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد ) دهخدا، 877،1385)
زانقالب زمانه عجب مدار که چرخ
ازاین فسانه هزاران هزار دارد یاد ) حافظ، 1370 ،106)
گهی پشت زین و گهی زین به پشت
چنین است رسم سرای درشت ) دهخدا، 1385 ،1337)
گهی بر فراز و گهی بر نشیب
گهی شادمانی و گاهی نهیب ) همان، 1337)
از نسیمی دفتر ایام برهم می خورد
از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن ) صائب، 1345 ،731)
خود کدامین خوش که آن ناخوش نشد
یا کدامین سقف کان مفرش نشد ) مولوی، 1369 ،1 /2078)
271  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
آق تِف، گورَنَّ٫ اونَ خیال، ایکّی، قَران لوقدی
q tef goran ōna khiyal iki qarān loqdi ō
) اگر آزمندی تف سفید بر زمین ببیند گمان، می کند که دو ریالی ست (
معنای کنایی: نهایت آزمندی و طمعکاری و خیال بیهوده پختن
برابر فارسی: بوی کباب نیست، خر داغ می کنند .
هرگردی گردو نیست، یا هرکه ریش دارد بابا نیست ) دهخدا، 1385 ،1964)
سگی را گر کلوخی بر سر آید
زشادی بر جهد کاین استخوانی است ) سعدی، 1374 ،165)
آق یارمَه، قَره، گونی چیری gonichiri qara yārma ōq ( بلغور سفید
برای روزهای سیاه است (
معنی کنایی: پس انداز و یا ذخیرۀ ضروریات، هراندازه هم ناچیز باشد روزی به کار
می آید
برابر فارسی : چیزی که خوار آید روزی به کار آید
میفکن کول گرچه خوار آیدت
که هنگام سرما به کار آیدت ) دهخدا، 1385 ،1921 )
هر چه در چشمت خوار آید،
نگهدار که وقتی به کار آید) همان، 1921)
مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش ) سعدی، 1374 ،163)
گر دستۀ گل نیاید از ما
هم هیزم دیگ را بشاییم ) منشی، 1362 ،68)
272  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
آل آپارمیش āparmish ōl ( آل او را برده است (
معنی کنایی: حواس پرتی بسیار و یا اینکه، جسماً در میان جمع بودن ولی روحاً
دل با جمع نداشتن
برابر فارسی:
خُودُم اینجا دلُم در پیش دلبر
هرگز وجود حاضر غائب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است ) سعدی، 435،1386)
دنیا را آب ببرد او را خواب می برد.
ایشِی، نه بیلی، دیووشِی، نِمِری nemeri dūoshey bili na ishey
) خر چه می فهمد که تشک چیست (
معنای کنایی: نهایت حماقت و گاه رسیدن به جاهی که شایستۀ شخص نیست
برابر فارسی: خر و یاسین، یا :، خر چه داند مزۀ نقل و نبات، الیق هر خر نباشد
زعفران، ) دهخدا،1385 ،721)
بر بهیمه چه سنبل چه سنبله ) همان، 721)
تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران ) سعدی،91،1374)
المنِکینی آلُّو، آلّمنِکی نی رَ، آلَه بیلِسَه؟
Alemnekini ālloo āllemnekinira āla bilesa
) اگر آنچه را در دست داشتم گرفتی، آیا می توانی آنچه را بر پیشانی دارم بگیری؟(
اهلل، بیرِنَ، وِرَنَّ، ننه سِنَّ، آراشمَز
Allah birena veranna nanesena ārāshmaz
) اگر خدا بخواهد به کسی بدهد، از مادرش کسب تکلیف نمی کند (
273  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
معنای کنایی: مانع روزی و تقدیر کسی نمی توان شد
برابر فارسی:
ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است ) حافظ، 84،1370)
به نادانان چنان روزی رسانم
که صد دانا از آن حیران بماند
غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را
که پیش طفل ایزد پر کند پستان مادر را
الرزق علی اهلل
آنچه نصیب است نه کم می دهند
ور نستانی به ستم می دهند ) دهخدا، 1385 ،249)
مخور هول ابلیس تا جان دهد
هر آنکس که دندان دهد نان دهد ) همان، 249)
بِزَ گلَن، بِزَ اُخشیَر okhshiyar beza galan beza (آنکه به خانۀ ما می آید،
همچون خود ماست (
سو گَزَر، ایوز چالینی تاپَر tāpar chalini ūoz gazar soo (آب می گردد و
چالۀ خود را می یابد (
سو چالی تاپر، هیز، هیزیhizi hiz tāpar chāli soo ( آب چاله را می یبابد
روسپی، روسپی را (
ایت یارَسِنی، ایت یالیَر، لوطی بازارینی، خرس گَزری
It yāreseni it yaliyar loti bāzārini khers gazeri
) زخم سر سگ را، سگ می لیسد، بازار لوطی را هم خرس رواج می دهد (
274  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
معنای کنایی: انسانها با همفکران خودشان ارتباط برقرار می کنند
برابر فارسی: خدا نجار نیست ولی در و تخته رو باهم جور میکنه،
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
با کبوتر باز کی شد همنفس
کی شود همراز عنقا با مگس ) دهخدا، 1385 ،1191)
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب جوید هم به عالم تشنگان ) مولوی،1369 ،1/1206)
دیگ می غلتد در خود را می یابد
اوتدَه کیوول توریر، کیوولَه، اوت ōt kūola torir ōt ōtda
) از آتش، خاکستر زاده می شود و از خاکستر، آتش (
معنای کنایی: بیشتر ناظر است به فرزندی که ویژگی های اخالقیش مانند پدرو
مادر اوست
برابر فارسی: از کوزه همان تراود که در اوست
خالی از خود بود و پر از عشق دوست
پس زکوزه آن تراود کاندراوست ) دهخدا، 1385 ،142)
از خم سرکه سرکه پاالید
فعل آلوده گوهر آالید ) همان، 126)
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود ) سعدی، 1374 ،162)
ابر اگر آب زندگانی بارد
275  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
هرگز ار شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری ) همان، 61)
پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است ) همان،61 )
نباشد مار را بچه به جز مار
نیارد شاخ بد جز تخم بد بار ) اسعد گرگانی، 1381 ،138)
باشی، نومُورتَرَ، چِخمِمی chekhmemi nomortara bashi
)هنوز سر از تخم در نیاورده (
آقزی، سارولوغی، چَکِلمِمی chakelmemi sārālooqi āqzi
) مانند جوجه ای است که هنوز زردی دور دهانش مانده است (
بُو، ایلکی قوش، بِلِّرکی قوشی، اورگَدِ رَو
Boo ilki qosh belerki qoshi orgaderāo
) پرنده ای که امسال به دنیا آمده، به پرنده های بزرگ تر یاد می دهد (
معنی کنایی : بی تجربگی و ناپختگی
برابر فارسی : دهنش بوی شیر می دهد
هنوز از شیر آلوده دهانت بشد در هر دهانی داستانت ) دهخدا، 1385 ،
)844
می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
زانکه در عشوه گری هر مژه اش قتالیست ) حافظ، 1370 ،94)
بوی شیر از لب همچون شکرش می آید
276  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
گرچه خون می چکد از شیوۀ چشم سیهش ) همان، 171)
بِلِّرکی خَرمانی، بو ایل، ساورَو sāorāo il boo kharmāni Belerki
) خرمن پارسال را امسال بر باد می دهد (
معنای کنایی: سخنان فراموش شده، یا درد هاو کینه های کهنه را دوباره بازگو
کردن
برابر فارسی: نمک بر زخم پاشیدن
نگار من چو در آید به خندۀ نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان ) دهخدا، 1385 ،1835 )
ریش ) زخم ( به فلفل آکندن ) همان، 885)
توکه نوشم نه ای نیشم چرایی
تو که یارم نه ای پیشم چرایی
تو که مرهم نه ای ریش دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی ) اذکایی، 1375 ،280)
بوسان، اِیِسی، گِلِی geli eyesi boosān( صاحب بوستان دیر یا زود می آید .(
توضیح اینکه در سنقر به جایی که خیار می کارند بوسان یا همان بوستان می گویند
تله اِیِسی گِلی geli eyesi tala ( صاحب تله دیر یا زود سر می رسد (
اوقِریچی، قَلَنقولوغ، گَجَّه، چوخدی gaja qalanqolōq qerichi
ōchōkhdi
) برای دزد شب تاریک بسیار است (
معنای کنایی: 1 - دعوت به شکیبایی، برای کین خواهی 2 - هشدار و
ترساندن کسی که خالفی انجام می دهد 3 - دنیا همیشه بر وفق مراد نمی ماند
برابر فارسی:
277  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
شب دراز است و قلندر بیدار
نماند ستمکار بد روزگار
بماند بر او لعنت پایدار ) سعدی، 1374 ،75)
هرکه با پوالد بازو پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دشمنان مغزش برآر ) همان، 75)
ستم بر ستمکاره آید پدید، یا : ستم را میان و کرانه بود ) دهخدا، 1385 ،946)
سیوزی دییَنَه٫ اوتوز ایکی دیش آرسِنَّه، چخی٫ اوتوز ایکی، نفردَ، بیلیش
Sūozi diyana ōtōziki dish ārasenna chekhi ōtōziki nafarda
bilish
)حرفی که می زنی از بین سی ودو دندان رد می شود و سی و دو تن هم خواهد
فهمید (
بوغازو، یدّی، بوغِمی، وار vār boqemi yidi boqāz ( گلو هقت گره دارد (
سیوزی، پیشِر، آنَّه، دانِشdānesh āna pisher sūozi( سخن را بپز آنگاه
بگو(
معنای کنایی : سخن سنجیده گفتن
برابر فارسی :
بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش ) حافظ، 1370 ،270 )
با خرابات نشینان ز کرامات مالف
278  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ) همان، 114)
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
سخن بهتر از گوهر آبدار
چو بر جایگه بر برندش به کار ) دهخدا، 1385 ،951)
بیت، دویشمی، کور اَلِنَه alena koor dūoshmi bit( شپش به دست کور
افتاده ست (
معنای کنایی: 1 - نهایت ناتوانی و درماندگی 2 – زمانی که مشکلی بر مشکالت
افزوده شود
برابر فارسی: هرچی سنگه مال پای لنگه
قوز باالقوز یا : گل بود به سبزه نیز آراسته شد ) اگر با ریشخند گفته شود (
پشه آغزنّه ایوولی ūoli āqzenna pasha ( پشه در دهانش می میرد (
معنای کنایی: 1 - نهایت سستی و کندی و تنبلی
برابر فارسی: حال نداره یه پشه رو از خودش دور کنه
شیر توی دهنش، ماست میشه
در متون قدیم به تنبلی ) حال آوردن می گفتند ( چنانکه در تاریخ بیهقی زمانی که
بونصر مشکان به حال مرگ افتاد و مسعود را از حال او آگاه می کنند، می گوید : »
نباید که بونصر حال می آرد تا با من به سفر نیاید « ) بیهقی، 1368 ،928)
تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه
پیشنی بَزَدِرمی bazadermi pishi ( گربه را بزک کرده است (
ییدی، چایَه، وُورسی، توپوزی، یاش، اولمَز
Yiddi chāya voorsi tōppōzi yāsh ōlmaz
279  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
) اگر به هفت رودخانه هم بزند، دماغش خیس نمی شود (
قارننه قِرخ، تولکی، اوینیَر قارنِنَه، هیچ بیرِنو، قویرُوغی، بیربیریَه، دیمَز
Qārnenna qerkh tolki ūoniyar hich bireno qōyrooqi birbiriya
daymaz
درشکمش چهل روباه بازی می کنندکه دم هیچکدامشان به هم نمی خورد
قویروغلو، تانزی رَ٬ اونی، توتمز totmaz ōni tānzira qōyroqlo
) تازی دم دار هم او را نمی گیرد (
معنای کنایی: نهایت نیرنگ بازی و نمایاندن چیزی جز واقعیت
برابر فارسی: گنجشک و رنگ کرده جای قناری می فروشه
در کلیله و دمنه ازاین کار یعنی قلب کردن واقعیت، با واژۀ ) تمویه ( یاد می کند
یعنی زراندود کردن و باطلی را به صورت حق نشان دادن . ) منشی، 1362 ،79 )
همچنین این بیت :
باطلی گر حق کنم عالم مرا گردد مقر
ور حقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا ) همان،66)
سرِچشمه می بره، تشنه برمی گردونه
گربه در انبان داشتن ) دهخدا، 1385 ،1277)
پِیونَه چی، ایاغ یالِن اُولی ōli yālen iyaq pūonachi ( پینه دوز همیشه
پابرهنه است (
چراغ، ایوز دیوِنَه، اِشِّغلوغ، وِرمَز
cherāq ūoz dovrena eshshqlooq vermaz
) چراغ دور خود را روشن نمی کند (
معنای کنایی: کسی که دیگران از او بهره می برند اما سودی به خود نمی رساند
برابر فارسی: کوزه گر از کوزۀ شکسته آب می خورد.
280  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
تانزیه، دییَر، توت، دِیوشانَه، دییَر قاچ toot diyar tanziya
deovshana diyar qāch
) به تازی می گوید بگیر، به خرگوش می گوید فرار کن (
هم داغلَه، هم یاغلَه yaqla ham dāqla ham( هم داغ بگذار و هم مرهم
بنه(
معنای کنایی: دوگانه عمل کردن
برابر فارسی: با دست پس می زند با پا پیش می کشد، یا : از بام خواندن و از در
راندن ) دهخدا، 1385 ،353 )
چه خوش نازی است ناز خوبرویان
ز دیده رانده را دزیده جویان
به چشمی خیرگی کردن که برخیز
به دیگر چشم دل دادن که مگریز ) همان، 353)
هم به میخ می زنه، هم به نعل یا: هم زخم می زند هم مرهم می گذارد.
تاوق، ایووزی، ایوز، باشنهَ، کیوول، اَلیَر
tāoq ūozi ūoz bashena kūol aliyar
) مرغ خودش بر سر خوش خاکستر می ریزد (
معنای کنایی : عامل بیشتر مشکالت انسان، خود اوست
برابر فارسی :
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می نالی و فریاد چرا می داری ) حافظ، 236،1370)
281  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
خود کرده را تدبیر نیست یا : خودم کردم که لعنت بر خودم باد
به دل گفت خود کرده را چاره نیست
یکی بر از این کار بیغاره نیست ) دهخدا، 1385 ،756)
انوری خود کرده را تدبیر نیست
زهرخند و خون گری خود کرده ای ) همان، 759)
اگر پرنیان است خود رشته ای
وگر بار خار است خود کشته ای ) همان، 196)
زمزم سووینَه، آشنا، توتاو
zamzam sooina āshnā tōtāo
) با تعارف کردن آب زمزم برای خودش آشنا پیدا می کند (
برابر فارسی: از کیسۀ خلیفه می بخشد
خرج که از کیسۀ مهمان بود حاتم طایی شدن آسان بود ) دهخدا، 143)
خدا وردی عینیَه٫ دیشی، یوخدی چِینیَه
khodā Verdi eyniya dishi yookhdi cheyniya
) خدا به عینی - عین اهلل - روزی داده ولی دندان ندارد بخورد (
معنای کنایی: همیشه برای انجام کارها، همۀ زمینه ها فراهم نیست
برابر فارسی:
آن یکی خر داشت پاالنش نبود
یافت پاالن گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می نامد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست ) مولوی، 1369 ،1/42)
282  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
همیشه یک پای کار می لنگه
مسکین خرک آرزوی دم کرد
نایافته دم، دو گوش گم کرد ) دهخدا، 1385 ،69 )
کالغی تگ کبک در گوش کرد
تگ خویش را فراموش کرد ) همان، 69)
شاید به نوعی بتوان نام خالف آمد عادت بر آن نهاد به قول حافظ:
از خالف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم ) حافظ، 183،1370)
یا شاعری دیگر گفته است :
زلف آشفتۀ او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد.
داغ، یِخِلمِسی٫ دره دولمز
dāq yekhelmesi darra doolmaz
) تا کوه فرو نریزد، دره پر نمی شود (
معنای کنایی: آبادانی در گرو خرابی است، زندگانی به دنبال مرگ است، خوشی ها
در پس ناخوشی هاست
تا پریشان نشود، کار به سامان نرسد
کی شود بستان و کشت و برگ بر
تا نگردد نظم آن زیر و زبر ) دهخدا، 529،1385)
283  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
نروید هیچ تخمی تا نگندد
نه کاری برگشاید تا نبندد ) همان، 529)
از پی هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخر بین مبارک بنده ایست ) همان، 111)
پس از دشواری آسانی است ناچار
ولیکن آدمی را صبر باید) همان، 111)
دِوَه، یوکِنَّه، یَر yar yokenna deva ( شتر از بار خودش می خورد (
چاوانه، گِرِی، ایوزِنَه، سویی، اولَه٫ سو،توکماغِنَه، دولمز
Chāvānā gery ūozena sooi ōola soo tokmāqena dolmaz
) چاه باید از خودش آب داشته باشد با آب ریختن چاه پر نمی شود (
معنای کنایی: به خود متکی بودن و از کسی انتظار نداشتن
برابر فارسی :
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی ) رازی، 1374 ،3)
کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من ) دهخدا، 1385 ،1205)
به غمخوارگی چون سرانگشت من نخارد کس اندر جهان پشت من ) همان، 1205
)
پاس تو، بِه زتو ندارد کس ) همان، 497)
284  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
هیچکس را تو استوار مدار
کار خود کن کسی به یار مدار ) سنایی، 1359 ،455)
سامان آلتِنَرَ، یِر، سویی، چَکَر، ایُوزِنهَ
sāman āltenara yer sooi chakar ūozena
) زمین، آب را حتی اگر زیر کاه هم باشد، به خود می کشد (
معنای کنایی: آدمی هر اندازه که زرنگ باشد از انتقام الهی نمی تواند بگریزد و
رسوا می شود .
گویا این مثل در مقابل مثل » آب زیر کاه « ساخته شده چرا که آب در زیر کاه
دیده نمی شود اما به هر حال نیرویی هست که او را فرو می کشد و نابود می کند و آن
نیروی الهی است
برابر فارسی:
گیرم که خلق را به فریب خویش فریفتی
با دست انتقام طبیعت چه می کنی
چوب خدا صدا نداره
وقتی که زد دوا نداره
چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سرانگشت
گفتا که کرا کشتی تا کشته شدی زار
تا باز که او را بکشد آنکه ترا کشت
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت ) ناصر خسرو، 1370 ،519)
285  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
نگر تا چه گفتست مرد خرد
که هرکس که بد کرد کیفر برد ) فردوسی،1376 ،ج6/326)
سحر گیونِنَه، غِزمِمی٫ ایسیاو،آخشَم گیونِنَه، غِزِنَه
Sahar gūonenna qzmemi isiyāo ākh sham gūonena
qezena
) با آفتاب صبح گرم نشده می خواهد با آفتاب غروب گرم شود (
معنای کنایی: از دست دادن زمان وقدر فرصتها را ندانستن
برابر فارسی:
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دمست تا دانی) حافظ 1370 ،274)
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری بکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم ) همان، 203)
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن ) همان،212)
تا تنور داغه نان را بچسبان
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار ) دهخدا، 1385 ،329)
کنون کوش کاب از کمر درگذشت
نه وقتی که سیالبت از سر گذشت )سعدی، 1369 ،185)
286  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
کنون باید این مرغ را پای بست
نه آنگه که سر رشته بردت زدست )همان،186)
سو، آپارسی بِلَو ٫ نامرد، کُلپیسِنَّه، گیچمییَسَه
Soo āpārsi belāo namard kolpisenna gichmiyasa
) حتی اگر آب هم ترا ببرد، راضی نشو به اینکه از روی پلی بگذری که نامرد آن را
ساخته است (
گیتمَه دالک کُلپیسِنَّه، قو، آپارسی، سو، سِنی، یاتمَه، تولکی دالنَّه، قو، سینِّرسی،
شیر، سِنی
Gitma dallāk kolpisenna qo āparsi soo seni yātma tolki
dālenna qo sinnesi shir seni
) بر روی پلی که دالک می سازد نرو، بگذار آب تو را با خودش ببرد و بر روی پشت
روباه نخواب بگذار شیر کمر تو را بشکند (
معنای کنایی: زیر بار منت نامرد رفتن مشکل است
برابر فارسی :
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دوصد من زر نمی ارزد )حافظ،1370 ،123)
به نان خشک قناعت کنیم و جامۀ دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق ) سعدی،1374 ،110 )
از گرسنگی بمردن، به از آنکه به نان فرومایگان سیر شدن ) وشمگیر،1390 ،52)
شانس اولمییَنَه٫ قاتوق، دیش سینِری
287  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
shāns ōlmiyana qātooq dish sinneri
) اگر بخت یار نباشد، ماست دندان می شکند (
معنای کنایی : نهایت بدشانسی و بدبختی
برابر فارسی : بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند ) دهخدا، 1385 ،393)
بخت بد با کسی که یار بود
سگ گزدش ار شتر سوار بود ) همان، 393)
اگر به هر سر مویت هنر دوصد باشد
هنر به کار نیاید چو بخت بد باشد ) همان، 193)
غوره باخی غوریَه٫ سو، گوتِری goteri soo qooreya bākhi qorbāqa
) غوره به غوره نگاه می کند، آبدار می شود (
معنای کنایی: تاثیر همنشین
برابر فارسی: آلوچه به آلو نگرد، رنگ برآرد ) همان، 41)
مکن با بدآموز هرگز درنگ
که انگور گیرد زانگور رنگ ) همان، 41)
همنشین تو زتو به باید
تا ترا عقل و دین بیفزاید ) همان، 41)
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم ) سعدی،1374 ،51)
288  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
غازانچِنی آپاردی ٫ غازانی گِدّی
qāzāncheni āpārdi qāzāni geddi
) دیگچه را برد اما به جایش دیگ آورد (
قورتدَّ قاچن، دیوشَر، غول بیابانی اَلِنَه
qorta qāchan dūoshar qoole biyābāni alena
) آنکه از دست گرگ بگریزد، اسیر غول بیابانی می شود (
معنای کنایی: اضافه شدن مشکلی بر مشکالتی که به ظاهر حل شده
برابر فارسی:
از چاه درآمد، و در دام افتاد ) دهخدا، 1385 ،121)
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد ) همان، 109)
از چاله در آمد به چاه افتاد یا از چنگ دزد در آمد به چنگ رمال افتاد
که از چنگال گرگم درربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی ) سعدی، 1374 ،100)
قزمَرِم اوتُونَه٫ کور اولِّم، تیوتِنونَه
qezmarem otona koor ollem tūotenoona
) نه تنها از آتشت گرم نشدم، بلکه دود آن کورم کرد (
گَلّوخ، قوم لوغ، ایلیاخ، قان لوغ ایلَروخ
gallokh qāomloq iliyakh qānloq ilarokh
) آمدیم خویشاوند بشویم کار به خونریزی کشید (
معنای کنایی: اگر خیری نمی رسد الاقل منجر به شر نشود
برابر فارسی: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان )دهخدا، 1385 ،1508)
289  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
آمدم ثواب کنم، کباب شدم ) همان،44)
آمد ابروشو درست کنه زد چشمشم کور کرد.
1 - گَلَنِنَه، یولالشدی ٫ گییَنِنَه، قارداشدی
galanena yūllāshdi giyanena qārdāshdi
) با کسی که آمده دوست است و با آنکه می رود برادر (
2 - یَکینَه، یَکرِی، کوچینَه، کوچّی
yakkyna yakkeri koochina koochi
) با بزرگ به بزرگی رفتار می کند و با کوچک، به کوچکی (
معنای کنایی : سازگاری با مردم
برابر فارسی:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا ) حافظ،1370 ،72)
ای سلیمان در میان زاغ و باز
لطف حق شو با همه مرغان بساز ) دهخدا، 1385 ،32)
راد مردی مرد دانی چیست
با هنرتر زخلق دانی کیست
آنکه با دوستان تواند ساخت
وانکه با دشمنان تواند زیست ) همان،33)
هر کیمو بی دردی وار٫ دیرمانچینو، سو، دردی وار
Har kimoo bi dardi vār deyrmānchinoo soo dardi vār
290  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
) هر که را دردی است، و درد آسیابان آب است (
معنای کنایی: هیچ انسانی در دنیا بی درد و غصه نیست و دردهای خودش در
اولویت است
برابر فارسی: هرکه به فکر خویش است کوسه به فکر خویش است ) همان، 1952
)
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست )
) 78 ،1370 ،حافظ
هرکس به قدر خویش گرفتار محنت است ) دهخدا، 1385 ،1938)
در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست ) حافظ، 1370 ،93)
یاغ، واروو ٬ سورت، ایوز، قِچووَه
yāq vāroo sort ūoz qechooa
) اگر روغن داری به پای خودت بمال (
معنای کنایی: کسی که در رفع مشکالت خود ناتوان است اما برای دیگران راهکار
می دهد.
برابر فارسی: کل اگر طبیب بودی
سر خود دوا بکردی ) دهخدا، 1385 ،1225)
اگر بابا بیل زنی، باغچۀ خودت را بیل بزن ) همان،192)
اگر دانی که نان دادن ثواب است
خودت می خور که بغدادت خراب است ) همان،129)
دستت اگر چرب است بمال به سرت ) همان، 129)
اگر الالیی می دانی چرا خوابت نمی برد ) همان، 71)
291  بررسی تطبیقی ضرب المثل های ترکی سنقر با ضرب المثل های زبان فارسی
نتیجه
تطبیق ضرب المثل ها در زبان های گوناگون عالوه بر نمایش اشتراکات لفظی و
معنایی، ویژگیهای منحصر به فرد هر منطقه را نیز مجال بروز می دهد، در واقع راهی
است به باورها و اعتقادات و آیین های گذشتگان، عناصر گرد آمده درضرب المثلهای
سنقر که در این گزیده و گلچین نگاشته شد همچون آینه ای، فرهنگ عامیانه و
فولکلوریک آن منطقه را باز تاب می دهد که در قالب عناصر و موضوعاتی فراهم آمده
است که مطابق با جامعۀ آن روزگار است، سادگی و بی پیرایگی، حکمت عوامانه، الهام از
طبیعت، باورهای خرافی، جوانمردی، عرفان و پرهیزکاری، گوشه ای از این عناصر و
آموزه ها ست که به دور از هر پیچیدگی، و تنها مبتنی بر اخالص و پاکی قابل حس و
درک است .
منابع
اذکایی، پرویز، 1375 ،باباطاهر نامه، تهران، انتشارات توس، چاپ اول
اسعد گرگانی، فخرالدین، 1381 ،ویس و رامین، محمد روشن، تهران، نشر صدای
معاصر، چاپ دوم
بیهقی، ابوالفضل، 1368 ،تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، تهران، انتشارات سعدی، چاپ اول
تبریزی، صائب، 1345 ،کلیات، مقدمۀ امیری فیروز کوهی، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ
اول
حافظ، شمس الدین، 1370 ،دیوان، غنی قزوینی، تهران، انتشارات نگاه، چاپ اول
دهخدا، علی اکبر، 1385 ،امثال و حکم، تهران، نشر هما، چاپ دوم
رازی، نجم الدین، 1374 ،مرصاد العباد، محمد امین ریاحی، تهران، انتشارات علمی
فرهنگی، چاپ ششم
سعدی، مصلح الدین، 1374 ،گلستان، غالمحسین یوسفی،تهران، انتشارات
خوارزمی،چاپ چهارم
سعدی، مصلح الدین،1369 ،بوستان، غالمحسین یوسفی، تهران، انتشارات خوارزمی،
چاپ چهارم
292  DR. MESUD-İ MUTEMEDİ- DR.MİHRAN MUTEMEDİ
سعدی، مصلح الدین،1386 ،کلیات، محمد علی فروغی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ
چهاردهم
سنایی، ابوالمجد، 1359 ،حدیقه الحقیقه، مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه
تهران، چاپ اول
شمیسا، سیروس، 1371 ،بیان، تهران، انتشارات فردوس، چاپ دوم
فردوسی، ابوالقاسم، 1376 ،شاهنامه، سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره، چاپ چهارم
قبادیانی، ناصرخسرو، 1370 ،دیوان، مجتبی مینوی مهدی محقق، تهران، انتشارات
دانشگاه تهران، چاپ چهارم
منشی، نصراهلل، 1362 ،کلیله و دمنه، مجتبی مینوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ
هفتم
مولوی، جالل الدین، 1369 ،مثنوی، رینولد نیکلسون، تهران، انتشارات مولی، چاپ
هفتم
همایی، جالل الدین، 1373 ،معانی بیان، تهران، نشر هما، چاپ دوم
وشمگیر، عنصرالمعالی، 1390 ،قابوسنامه، غالمحسین یوسفی، تهران، انتشارات علمی
فرهنگی، چاپ هفدهم

Konular