بهاریه »بهار« و »عید نوروز« درآیینه شعر فارسي

بهاریه »بهار« و »عید نوروز« درآیینه
شعر فارسي
MOHAMMAD PİRİ 
ÖZET
“Bahar ve Nevruz Bayramı”nın Fars şiiri tarihinde sayısız görü-
nümü ve birçok yansıması vardır. Farsça şiir söyleyen şairler kendilerinden
sonraya “Bahar Şiirleri” adıyla birçok şiir yadigar bırakmışlardır.

Bahar, doğayı yeniden canlandıran nitelemesiyle, Nevruz Bayramı
da gece ve gündüzün İran kabilelerinde uzak geçmişten beri oluşturduğu
ve aslında insanlara taze ve yeni bir hayat bahşeden günleri böylesine
coşkulu ve heyecanla dönüşünü koruyup yaşatır, gönüllerde
hep diri tutar.
Bu güzelliklere, neşe ve coşkunun yeşermesine, yeniden canlanmaya
ve dirilişe şairane bir bakış, başlangıçta betimleyici, sonuçta da
derin ve anlamsal derinlikli bir bakıştır.
Aynı zamanda bazen bahar betimlemeleri, amaç ve düşüncelerin
açıklanması için bir araç olarak da kullanılır.
Anahtar Kelimeler: Bahar, Nevruz bayramı, Fars şiiri.

 Mohammad PİRİ, İran İslam Cumhuriyeti Erzurum Kültür Ataşesi,
mpiri2000@yahoo.com.
 MOHAMMAD PİRİ
204
ABSTRACT
Spring and Noweuz have several kinds of manifestation in Persian
poem history. Many of Persian poets have a lot of poems with the title
of “vernal”. Spring as a revival of nature and the Nowruz as the holiday
of this ceremony has played a great role in Iranian ethnics that
bring the new life for human.
Poetical looking to this revival of nature is descriptive at first and
significant and internal meaning at the last, that is the reason of apprehensiveness
and make progress in human being thinking.
Key words: Nowruz, spring, Persian Poem
چكیده
"بهار" و "عید نوروز" در تاریخ شیعر فارسیى تجلى پر شمار و انعکاس فراوانى داشیته
اسیت. شیعرا و سیرایندگان شیعر فارسیى با عنوان "بهاریه" سیروده هاى زیادى از خود
بر جاىگذاشیته اند. بهار بیه عنوان احیاگر طبیعت و عیید نوروز ایام پاسداشیت این
گردش روز و شب با شور و شوقى که در اقوام ایرانى از گذشیته هایى دور ایجاد کرده در
حقیقت زندگى تازه و نوینى را براى انسان ها به دنبال خود مى آورد. نگاه شیاعرانه به این
زیبایى ها و شیور و شوق رستن و دوباره زنیده شیدن نگاهیى توصیفیى در آغیاز و نگرشیى
درونى و معنى گیرا در پایان اسیت، به طورى که بعضیى اوقات توصیف بهار وسیله اى
براى بیان مقصود و اندیشه ها قرار مى گیرد.
»بهار« و »عید نوروز« در آیینه شعر فارسى
این مقصود بسییته به جهان بینى و تفکر شییاعر نوع نگاه او را در این مقطع زیباى
دگرگونى طبیعت به درون گرایى و برون گرایى نشان مى دهد. به عبارت دیگر بهار مى
تواند نماد ناپایدارى دنیا و نعمت هاى آن باشد، نعمت هایى که شایسته دلبستگى نیست
یا نشان از گشایش و آرامش پس از تحمل سختى و سردى ها قرار گیرد و ایجاد امید و
شوق براى حرکت به سوى آینده و شروعى دوباره ایجاد کند
 بهاریه »بهار« و »عید نوروز« در آیینه شعر فارسی
205
در روند بررسییى، هر چه از شییعر کالسیییک گذشته به سوى شعر امروز فارسییى
گام برمى داریم بیان حالت ها و مضمون ها از طریق وصف بهار و عید نوروز به گفتمانى
غالب تر تبدیل مى شود که شاعر با مخاطب قرار دادن مضمون بهار فکر و اندیشه درونى
و فلسفى آن را یادآور مى شود. از قییرن چهارم هجرى به بعد و با شییکل گیرى قصیده
و رواج آن، تغییزل و قصاید در وصف بهار بود ولى با وسییعت یافتن انواع شعر فارسییى و
تولد غزل، بهاریه ها منحصر به قصیده نماند و به تدریج به قالب هاى دیگر شعر مانند غزل
و مثنوى نیز سرایت کرد.
نخسییتین بهاریه مشییهور در این دوره از رودکى، پدر شییعر فارسى است که
سراسییر آن وصف بهار است:
آمد بهارخرم با رنگ و بوى طیب
با صدهزار زینت و آرایش عجیب
شایدکه مرد پیر بدین گه جوان شود
گیتى بدیل یافت شباب از پى شبیب
با رواج سییبک خراسانى طبیعت گرایى اوج مى گیرد در نتیجه اشعار نیمه دوم قرن
چهارم و اوایل قرن پنجم سرشار از رنگ و بوى گل ها و آواز پرندگان است. بهترین نماینده
این دوره منوچهرى دامغانى اسییت که مسییمط هایش از با شکوه ترین بهاریه هاى شعر
فارسى اسییت و همواره مورد تقلید شاعران دوره بعد قرار گرفته اسییت. کمتر شییاعرى
توانسییته این گونه زیبا آمدن بهار و آغاز نوروز را در قالب شعر کالسیک بیان کند:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
 MOHAMMAD PİRİ
206
در همین مقطع فرخى سیستانى آن چنان زیبایى هاى بهار و نوروز را بیان مى کند
که طبیعت گرایى و وصف بهار و ایام آغاز سال نو به اوج خود مى رسد:
چون پرند نیلگون بر روى بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بى قیاس
بید را چون پر طوطى برگ روید بى شمار
از نیمه دوم قرن پنجم به بعد بهاریه ها در منظومه هاى عاشقانه و عارفانه که سر آغاز
آنها قصیده هاى سیینایى اسییت، تجلى مى یابد. پیش از سیینایى بهار با چشییم انداز
عارفانه و عناصرى از زندگى و دید عرفانى وصف نشده بود. در بهاریه هاى سنایى تمام
کاهنات در حرکت و جنبش هستند:
باز نقاشان روحانى به صلح چار فصل
از سراى پنجدر در خانه آرایى شدند
باز بینا بودگان همچو نرگس در خزان
در بهار از بوى گل جویاى بینایى شدند
چندى بعد سعدى با آمیختن مفاهیم عقالنى در وصف طبیعت، بهار را به گونه اى
مى ستاید که زوایاى درونى ذهن و چشم انداز هاى بیرونى طبیعت را چون آینه اى که
در مقابل رخى زیبا گرفته شییود، نشییان مى دهد و همییه را به فکر کردن در بامدادى
که شییب و روز تفاوت ندارد، فرا مى خواند و مى گوید اگر کسى این همه نقش هییاى
عجیب را ببینیید و در خود تغییرى به وجود نیییاورد، فرقى با جمادات ندارد:
بامدادى که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار
 بهاریه »بهار« و »عید نوروز« در آیینه شعر فارسی
207
خیام نیز رندانه فلسییفه زیباى خود را غنیمت شییمردن زمان فعلى و دم نزدن از
گذشته و نخوردن غم وغصه نیامده مى داند و این گونه مى سراید:
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روى دل افروز خوش است
از دى که گذشت هر چه گویى خوش نیست
خوش باش و ز دى مگو که امروز خوش است
حافظ نیز در سییتیغ غزل عرفانى با نگرشییى عمیق در روزگارى که قحطى جود
است و نباید آبروى خود را فروخت، رندانه مى گوید:
ابر آذارى برآمد باد نوروزى وزید
وجه مى خواهم و مطرب که مى گوید رسید
حافظ، عید را زمانى مى داند که عالم پیر بار دیگر جوان خواهد شد:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقى به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
آنگاه که قلندرعاشقان و مراد سالکان از راه مى رسد جان را فداى عاشقان مى کند و
همراه رسییول چمن گرد غریبییان چمن درآمدن بهار خیمییه مى زند و جوالن مى
دهیید و با نعره ویرانگر خود بر طبل خانه عشییق مى کوبیید. آرى جالل الدین محمد
بلخى، بهار را این گونه استقبال مى کند:
آمد بهار اى دوستان منزل سوى بستان کنیم
 MOHAMMAD PİRİ
208
گرد غریبان چمن خیزید تا جوالن کنیم
آمد رسولى از چمن کاین طبل را پنهان مزن
ما طبل خانه عشق را از نعره ها ویران کنیم
مولوى جاى دیگر مى گوید:
عید، بر عاشقان، مبارک باد
عاشقان، عیدتان مبارک باد
عید، بویى ز جان ما دارد
بر جهان، همچو جان، مبارک باد
جامى مى گوید که این غنچه باز نشده و نشکفته چه پیام هایى سر بسته با خود
آورده است که در دل همین خاک نهفته بودند:
بگشاى نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد الله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوى تماشاى چمن الله عذاران
صائب تبریزى شاعر اندیشه هاى ناب، طالب آن است که در نوبهار باید دوباره ایمان
را تازه کرد که نشییانى از صبح قیامت در روز اول عید آشییکار مى شییود، چمن با
صفاست تو نیز با صفا باش و سر از گریبان غم در آر و به شادى گرا:
بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز
که شد قیامت موعود آشکار امروز
شکوفه از افق شاخسار اختر ریخت
 بهاریه »بهار« و »عید نوروز« در آیینه شعر فارسی
209
نشان صبح قیامت شد آشکار امروز
شییاعر معاصر، ملك الشــعراى بهار، خرمى و شییادى خییود را در بهار موقعى
ارزشمند مى داند که سراسر کشور در این شادى سهیم باشند و اندوهى بر آنها مستولى
نباشد:
رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته درود
شییاعر شوریده دل محمدحسین شــهریار در آرزوى آمدن یار در بهار نشسته و
منتظر است که یارش در بهار به سراغش آید. چه زیبا است این انتظار:
بى تو اى دل نکند الله به بار آمده باشد
ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد
نکند بى خبر از ما به در خانه پیشین
به سرا غزل و زمزمه یار آمده باشد
مهدى اخوان ثالث، شییاعر چکامه ها و حماسییه ها همراه مرغان سفر کرده که
پس از سرما به آشیییانه باز مى گردند در جسیت وجوى نشان هایى است که از هر کنارى
برسید و سییفرکرده ها باز گردند و دوباره شور و حال زندگى برگردد:
و عشق جوانه زند
اردوى بهاران چو کاروان ها
به شکوه در آمد به بوستان ها
مرغان سفر کرده بازگشتند
آسوده ز سرما به آشیان ها

Konular