جلوه هاي فرامن )منِ ملكوتي( در مثنوي موالنا

جلوه هاي فرامن )منِ ملكوتي( در
مثنوي موالنا
NASER NASERİ  MOHAMMAD FATTAHİ 
ÖZET
Mevlana’nın Mesnevi bahçesinde gezintiye çıktığımızda o
bilge arifin serin gölgeli, dalları iç içe girmiş manevi güneşin suyuna
kanmış rengarenk, taptaze, varlığını yaprak yaprak yüce
göklere yükseltmiş; can kulağıyla marifet gerçeklerinin şarkısını
dinleyen, bilgisizlik tozunu toprağını gönlünden ve gözünden
temizleyip ışıldatmış ağacıyla karşılaşırız. Bu makalede “benlik
ötesi” kavramı; Mevlana’nın onunla ilgili anlatımları; onun için
sayıp döktüğü özellikler üzerinde durduk. “Benlik ötesi” yeni


شبستر واحد اسالمی آزاد دانشگاه یار استاد Assistance professor of Islamic Azad University,
Department of Literature, Shabestar Branch, Islamic Azad University,
Shabestar, Iran; Email: nasernaseri43@gmail.com

شبستر واحد فارسی ادبیات ارشد کارشناسی آموخته دانش Mohammad Fattahi: MA in Persian
literature of Islamic Azad University, Shabestar Branch.
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
166
psikolojide kullanım alanı bulmuş yeni bir kelimedir. Ancak
Mevlana’ya göre o; “yanmış”, “ergin”, “tanrı dostu”, “gizemler
aslanı”… gibi nitelemelerle: eğitimle, özünü arındırma, riyazet,
beşeri nitelikleri terk etme adımlarıyla aşk ile yükselme yollarında
küçük evrenden kaçan, gönlünü kaptırmış, kendinden geç-
miş biridir.
ABSTRACT
By survey on the garden of Masnavi of Molana we reach to branches
that under their shadows, Molana has exalted to heaven and listened
to truth that manifest mystical and spiritual thoughts and epistemology
of the learned man originated from spirituality and divine resources.
In this article, we try to study the concept of superego and interpretations
of superego by Molana. Superego is a new concept used
in modern psychology. In Molana’s account, it is referd by titles like
beloved, complete one, spiritual friend, and resource of secrets. It is an
interested and drunken lover that by passing steps of catharsis, self
discipline and mortification, sightseeing and leaving human traits has
ascended eagerly from materiality to divinity by passing seven steps
of exaltation.
Key words: Molavi, Masnavi, Molana interpretations of superego,
superego manifestations, sightseeing, time, voluntary death
چكیده
با تفرج در بوستان مثنوی موالنا به درخت شاخ در شاخِ خنکْ سایه ی آن عاقل عارفی
بر می خوریم که آب از آفتاب معنوی خورده و برگ برگ وجود خوش آب و رنگ خویش
به ملکوت آسمانها فرا برده است و گوش جان به آهنگ حقایقی معرفت سپرده و گرد بی
معرفتی از رخسار دل و دیده پاک سترده است.
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
167
در این مقاله بر آنیم به مفهوم فرامن و تعبیرات موالنا از آن و ویژگی هایی را که موالنا
برای فرامن بر می شمارد بپردازیم. فرامن واژهی نوپدیدی است که در روان شناسی جدید
مجال کاربرد یافته است اما در تعبیرات موالنا که تحت عناوینی چون سوخته، کامل، یار
خدایی و شیر اسرار و ... از آن یاد می شود، آن مست دل از دست داده ای است که با گام
های تهذیب نفس،ریاضت کشی و ترک صفات بشری، مشتاقانه در راه های صعود از عالم
صغیر شتافته است.
کلید واژه: مولوی، مثنوی، تعابیر موالنا از فرامن، جلوههای فرامن، سیییر و سییلوک،
وقت، موت ارادی.
معناي لغوي و اصطالحي فرا من
واژهی فرامن از واژگان جدیدی اسییت که در اذهان خلّاقِ زبان شییناسییانِ جدید بر
اسیاس یک ویژگی اشیتقاقی نظام زبان، تحت عنوان»زایایی زبان« تولید شیده و به روان
شیناسی جدید راه یافته و معادل پیدا کرده است. ولی در اصطالحات علوم اسالمی نظیر
فلسیییفه و عرفان و اخالق و حکمت و ... معادل دقیقی برای آن وجود ندارد و انتخاب هر
معادلی برای این واژه با اشیکال نارسایی روبروست و اطالق انسان کامل بر آن تا حدودی
می تواند در برگیرنده ی مفهوم فرامن باشیید .درسییت اسییت که واژهی فرامن در علوم
اسیییالمی به لحا لفظی کاربرد ندارد ولی از لحا معنایی از پر بسیییامدترین معناهایی
اسیییت که محتوای اشیییعار، اقوال و آثار بیشیییتر شیییاعران و عارفان و بزرگان را به خود
اختصاص داده است.
اسییتاد عالمه جعفری در کتاب »عرفان اسییالمی « از »منِ انسییانی« یاد کرده که تا
حیدودی می توانید مفهومی روشییین تر از فرامن را بیه اهل تحقیق اراهه نماید. »عر فان
اسیالمی، گسیترش و اشیراق نورانی »من انسیانی« بر جهان هسیتی اسیت به جهت قرار
گرفتن »من« در جیاذبیهی کمیال مطلق کیه بیه لقیاء اهلل منتهی می گردد.« )جعفری،
)21 :1378
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
168
در حقیقت فرامن کسی است که منِ انسانیِ او، بر جهان مادی و تجربی غلبه یافته و
فراتر از جهان مادی قرار گرفته اسیت به طوری که مجذوب حضیرت حق گردیده و در او
فانی شده است.
فرامن در اصیطالح »منِ ملکوتی یا بعد ملکوتی و روحانی هر انسانی در عالم روحانی
و فرشتگان است.«
)130 :1380 ،پورنامداریان)
فرامن در علم روان شناسي
»فرامن در روان شناسی جدید به عنوان معادلی برای واژهego super به کار رفته
اسیت. فرامن، سیومین ساختار شخصیتی فروید بعد از نهاد و من را تشکیل می دهد که
بخش اخالقی، اجتماعی و قضیایی شیخصییت و بیشیتر نشان دهندهی شخصیت آرمانی
است.«
)ساعت چی، 1383 :9)
»در سیاختار شخصیتی یونگ نیز صحبت از من و سپس ناهشیار فردی و سرانجام از
ناهشییار جمعی یا همان فرامن سیخن رفته اسیت که ناهشیار جمعی که نوعی حافظهی
مربوط به گونهی انسیان و ناهشیاری غیر قابل دسترس است که نمایندهی تجربیات نوع
بشر و حتی موجودات پایین تر از بشر است«.
)87 :1374 ،کریمی)
فرا من از دیدگاه مولوي
در مثنوی فرامن یک مفهوم عام و شیاملی است که هر انسانِ از خودِ خاکی رهیده و
به خودِ افالکی رسییییده را در بر می گیرد و به عبارت خودِ موالنا از حاملی به محمولی و
از قابلی به مقبولی ره یافتن است.
فرامن موالنا مرد آخِر بینی اسیت که مورد رحمت و توجه خاص حضیرت باری تعالی
اسیت خنک چشیمِ گریان و همایون دلِ بریان از فراق دیدار یار ازلی اسیت که اشک در
چشمهی زالل معنویت می شوید و سبزینهی لطیف معرفت در صحن جان می روید و با
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
169
آخِربینی، شییوهی مبارک بندگی می پوید و از خویشتنِ خویش هیچ نمی گوید . با سیر
روحیانی خود در »الزمان« و »المکان«قید بندهای عالم طبیعت را از هم می گسیییلد و
هامون دنیا که هر چند برای اهل دنیا طویل و فسییح اسیت در یک چشم به هم زدن در
می نوردد و قانون اسیارت ماده و مدت بر او حاکم نیست زیرا جسمش با عنایات حضرت
حق، خواص روحانی یافته و تحت تصیرف عالم معنا قرار گرفته است. فرامن موالنا طالب
صیاحب همتی اسیت که مصیرّانه در های معرفت می کوبد و بال های فکرت می گشاید.
هم از معرفت گشایش می یابد و هم از پرواز رهایش:
چون درِ معنی زنی بیازت کننید پرّ فکرت زن کیه شیییهبازت کنند
)2883/1 :مولوی )
از دیید موالنیا فرامن هجران کشییییدهی از خود رهیده ای اسیییت که به درخت گل
رسییده، دامنی از آن فراهم چیده و از طربناکی آن سرمست افتاده و دامن از دست داده
اسییت سییر از پا نشییناخته ای اسییت که قدم به عالم سییرگشییتگی نهاده و عالمی دیگر
فراخویش ساخته، از غیر پرداخته، با براق کشف به هفت آسمان معرفت تاخته است و در
این قمار عاشیقانه حتی از دسیتخون نیز نهراسییده و تمام هسیتی خویش را پاک باخته
اسیت. از خود رستهی به خدا پیوسته ای است که لذت حضور یافته و از قرب دور افتاده
و فریاد و ناله از آن سییر می دهد و شییکایت از آن در نی میدمد. موالنا فرامن را انسییان
کامل معرفت و پرورش آموخته ی ازل می داند که مسیر معرفت را با بصیرت و توکل در
شییناسییایی از من جزهی تا رسیییدن به من کلی یا بعد ملکوتی خویش طی می کند و به
دیدار آن نایل می گردد.
ویژگي هاي فرامن
موالنیا بر آن اسیییت کیه وقتی آدم خیاکی علم از مکتب حق آموخت و دیدهی نام و
ناموس ملکوتیان بردوخت گوهری از عشق از ذات احدیت بر دل افتاد که هیچ آفریده ای
را جز انسیییان توفیق برخورداری از آن نعمت دسیییت نداد. اما گناهی که آدم – به قول
مولوی قدمی در ذوق نفس برداشیت-مرتکب شد او را از مقام قرب دورتر نشاند و سالیان
سییال به ناله، و زاری حضییرت حق را خواند تا مغفور درگاه قرار گرفت و در زمین خاکی
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
170
اسییتقرار یافت ولی هوای وطن در سییر پروراند و از مجاهده باز نماند. گرچه در این میان
عده ای را ذوق نفس گرفتار سیاخت و از خویشتن خویش نپرداخت. اما حقیقت شناسانِ
ثابت قدم که در خلوت های خویش جز معشییوق حقیقی به کسییی نمی اندیشییند و دام
راهشیان عکس مه رویان بسیتان خداست از ویژگی هایی برخوردارند که در اینجا از زبان
مولوی در قالب محورهای زیر به بیان آنها می پردازیم:
1 - فناي في اهلل
فنای فی اهلل به عنوان یکی از بازتاب های فرامن و ویژگی های آن در مثنوی اسیییت
که با ترک صییفات بشییری در احواالت عارف در مرحله ای از تجربهی روحانی واقع می
شییود که اختیار و اراده اش در طول اراده حق قرار می گیرد. بخش عظیمی از داسییتان
های مثنوی بیانگر این تجربهی مولوی اسییت که به هنگام فنا و رهایی از عالم جسییمانی
در فضیای عالم روحانی با اشیارات حسیام الدین چلبی از چشیمه سیار زبان موالنا بیرون
تراویده است.
الف- ترک صورت
فرامن موالنا همان من الهی اسیت که اسیاس آفرینش انسیان بر پایهی همین من بنا
شیده اسیت. بنابراین شناخت فرامن، جدا از شناخت من های دیگر و به عبارتی من های
ظاهری و صیوری نیسیت. هوای نفس، شیهوت، حسید و سایر صفات رذیله ی بشری که
جدایی از آنها امکان دسییت یابی به منِ واقعی را فراهم می سییازد و ترک صییورت ها و
ظواهر مادی، رویارویی با گلستان حقیقت را نصیب فرد می گرداند:
گر ز صورت بگذرید ای دوستان
جنّت است و گلْستان در گلْستان
صورت»خود«چون شکستی، سوختی
»صورت کُل« را شکست آموختی
بعد از آن هر صورتی را بشکنی
همچو حیدر باب خیبر برکنی
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
171
)578 -80/3 :مولوی )
در حقیقت گشیودن باب خیبر، رسییدن به حقایق معانی معرفت و برخورداری از منِ
ملکوتی است.
ب- ترک نفسانیات
دوسیتان موالنا کسیانی هسیتند که حقیقت سیخنان موالنا را از عمق دریافته اند در
ابییات بیاال هم خطاب موالنا به همدالنی اسیییت که پیرو مکتب فکری و عرفانی اویند و
موالنا با اشارت به حضرت علی )ع( می خواهد نمونهی اعالی فرامن را به بشریت معرفی
کند که بزرگترین مانع رسییدن به فرامن همان نفس و صیورت های نفسانی است که از
آن به بت تعبیر می کند که دشمن ترین دشمنان است:
میادر بیت هیا، بیت نفس شیییماسیییت زانکهآن بت مار و این بت اژدهاسیییت
همان نفسی که پیامبر )ص( یاران خویش را به مبارزه با آن می طلبد:
ای شیییهیان کشیییتیم ما خصیییم برون
کشیییتن این، کار عقل و هوش نیسیییت
دوزخاست این نفس و دوزخ اژدهاست
میانید خصیییمیی زو بتر در انییدرون
شییر باطن سیخره ی خرگوش نیسیت
کو بیه درییاهیا نگردد کمّ و کیاسیییت
)1376 -8/1 ،مولوی )
ج – ترک انانیّت
فرامن موالنا بعد از پشیت سر گذاشتن این مقدمات، قدم در اولین وادی عرفان یعنی
طلب میگذارد و با مداومت در این منزل و کسییب شییایسییتگی در آن، مراتب عرفان را
یکی پس از دیگری طی میکنید و بیه نردبیان عرفان که همان فنای فی اهلل و بقای باهلل
اسیت دست می یابد و با من حقیقی خویش یکی می گردد و در دریای وحدت غرق می
شود:
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
172
هین مکن تعجییل، اول نیسیییت شیییو
از انییایییی ازل دل دنییگ شیییید
زان انیای بی انیا خوش گشیییت جیان
از انیا چون رسیییت، اکنون شییید انیا
کییو گییریییزان و انییایییی در پییی اش
طییالییب اویییی نییگییردد طییالییبییت
چون غروب آری، برآ از شیییرق ضیییو
این انایی سیییرد گشیییت و ننگ شییید
شیییید جیهیان او از انیاییی جیهیان
آفییرییین هییا بییر انییای بییی عیینییا
میی دود چیون دیید وی را بی ویش
چون بمردی طیالبیت شییید مطْلبیت
)4138 -43/5 :مولوی )
د- ترک مایي
مولوی منِ حقیقی و منِ واقعی را در گرو فنای جسییمانی و هیچ انگاری وجود خاکی
خویشیتن به دسیت آورده است و سپس خمیر مایهی بقای باهلل بدان افزوده است و مراد
ایشیان از »من و ما« در داستان طوطی و بازرگان نفی خویشتن مادی و اثبات ذات باری
تعالی و فنا شدن در اوست:
میا چیه بیاشییید در لغیت اثبیات و نفی مین نیه اثبیاتم، منم بی ذات و نفی
مین کسیییی در نییاکسیییی دریییافیتم پیس کسیییی در نیاکسیییی دربییافتم
)1744 -5/1 :مولوی )
نتایج فنا
الف- فنا، پایهي تكامل انسان
فناهای متوالی به عنوان نردبان پایهی ترقی و حیات آدمی به شمار می روند. و زمینه
سیاز بر خورداری از بقاباهلل اسیت »در عرفان اسالمی فنا دارای مفهوم مثبت است. یعنی
هر فنیایی بقیای کامل تری را به دنبال دارد و به عبارت دیگر فنا در عرفان اسیییالمی به
معنی نابودی سییالک نیسییت بلکه به این معناسییت که او از مرز یک هویت و یقین عبور
کرده، به یقین و هویت برتری دست یافته است.« )یثربی، 1379 :67)
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
173
اییین بییقییاهییا زان فیینییاهییا یییافییتییی
زآن فنیاهیا چیه زییان بودت؟ کیه تیا
چیون دوم از اولییینیت بهتر اسییییت
از فیینییایییش رو چییرا بییر تییافییتییی
بیر بیقیا چیفسیییییده ای ای نییافقییا
پیس فنیا جو و مبییدل را پرسییییت
)796 -8/5 :مولوی )
ب- فنا موجب ترک صفات بشري
موالنا در دفتر پنجم مثنوی در داسیتان مناظره عاشیق و معشیوق و پرسش از عاشق
که خود را دوست تر داری یا مرا، به زبان تمثیل ترک صفات بشری را در گرو فنای بنده
در ذات حق تعالی ،یا تبدیل شیدن سنگ به لعل ناب ،که از تابش آفتاب تغییر می یابد
و صییفات سیینگی خویش فرو می نهد و صییفات آفتاب گران قدر به خود می گیرد چنین
بیان می دارد:
همچو سییینگی کو شیییود کُل، لعل ناب
وصیییف آن سییینگی نمییانیید انییدر او
پیر شییییود او از صییییفیات آفیتیاب
پر شییود از وصییف خود او پشییت و رو
)2025 - 7/5 ،مولوی )
2 - سیر و سلوک
موالنا برای سیییر در فرامن و ترک عالم ماده راههایی برای صییعود در مثنوی در نظر
گرفته اسییت که طالب قبل از گام نهادن در مسیییر طلب حقیقت، باید خود را مهیای آن
سفر بنماید راههایی که مقدمهی سفر سالک بدان ها وابسته است.
الف- تهذیب نفس
فرامن موالنا نفس سیتیز است زیرا به قول او، نفس دوزخی است که هفت دریا را در
می آشیامد و از هَل مِنْ مزید زدن باز نمی ایستد و شیر باطن قوی پنجه ای که سخرهی
خرگوش ایمان ظاهری و تقلیدی نیسیت و اگر چنین اژدهایی در وجود انسانی اندکی در
خواب اسیت بدان خاطر اسیت که آلت و ابزار الزم در اختیارش نیست و به عبارتی از غم
بی آلتی افسیییرده اسیییت. تزکییه و تهیذییب نفس از جملیه توصییییه های مولوی برای
دوستدارانش می باشد که در سایه تعطیل حواس ظاهری و گوش حس حاصل می گردد
و درهای شناخت را به روی طالبان باز می نماید:
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
174
دوزخ اسییت این نفس و دوزخ اژدهاسییت
هفیت درییییییییا را درآشییییامید هنوز
سییینیگ هیا و کیافران سییینییگ دل
هیم نگردد سییییاکن از چنییدین غییذا
سییییر گشیییتی سییییر ؟ گویید: نه هنوز
عیالیمیی را لقمیه کرد و در کشیییییید
حیق قیدم بیر وی نیهید از المیکیان
چون که جزو دوزخ اسیییت این نفس ما
کو به دریاها نگردد کمّ و کییییییییاست
کم نگردد سوزش آن خیییییییییلق سوز
انییدر آییینیید انییدرو زار و خییجییل
تییا ز حییق آییید مییر او را اییین نییدا
اینْت آتش، اینْت تابییییییش، اینْت سوز
معده اش نعره زنیییییان هل مِنْ مزید
آن گیه او سیییاکن شیییود از کُن فکان
طیبیع کُیل دارد همیشییییه جزوهییا
)1377 -85/1 :مولوی )
ب- ریاضت تن
موالنا چنگال های تیز تن را که به زمین اسیتوار شدهاند و مانع پرواز جان در فضای
روحانی می شیوند با دیدگانی حقیقت نگر نظاره گر اسیت او از یک طرف با تن در ستیز
اسییت و از طرفی دیگر در گریز . و در این سییتیز و گریز خواهان قدرتی دریا شییکاف از
حضیرت حق است تا با سوزن یقین بنیاد این کوه قاف را برافکند و گردن مادی جوی او
را شییرانه بشیکند و عمارت به ظاهر باشیکوه آن را ویرانه کند و حافظ وار مسیتعد طلب
عنایت گنج گنجینه بخش ازلی باشد:
سیایهای بردل ریشم فکن ای گنج روان که من اینخانه به سودای تو ویرانکردم
)171 :1374 :حافظ )
همچو آهن ز آهنی بی رنییگ شیییو
خویش را صییافی کن از اوصییاف خود
بییییینییی انییدر دل عییلییوم انییبیییییا
در رییاضیییت آینیهی بی رنیگ شیییو
تیا بیبیینی ذات پیاک صییییاف خود
بیی کیتییاب و بی معییید و اوسیییتییا
)3465 -7/1 :مولوی )
پس ریاضییت را به جان شییو مشییتری
در ریییاضییییت آیییدت بیی اخیتیییار
چون سییپردی تن به خدمت جان بری
سیییر بنیه شیییکرانیه ده ای کیامییار
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
175
چون حقت داد آن ریاضییت شییکر کن تیو نیکردی او کشیییییدت ز امر کن
)3396 -8/3 :مولوی )
ج- خلوت و پیر
مولوی نیز چون دیگر عارفان در طی طریق سیلوک، مراقبه و خلوت نشینی ها داشته
اسیت ولی اعتقاد او بر این اسیت که صرف خلوت بدون داشتن راهنما و مرشد، چاره گر
سییالک نیسییت و تنها با مراقبه، راه به جایی نمی توان برد و خلوت و مراقبه خود تعلیم
مرشید برای اهل خلوت اسیت. »کسیی که خلوت گزیند و نظرش را به روی ما سوی اهلل
بسیته دارد و در حضرت حق گشاید، این کار را نیز از انسان کامل و مرشد فاضل آموخته
است.« )زمانی، 1389 ،ج2 :26)
آن که بر خلوت نظر بر دوخته اسیییت آخر آن را هم ز ییار آموختیه اسیییت
)24/2 :مولوی )
3 - خواب
خواب و رویا از آن جهت تجلی گاه فرامن یا منِ ملکوتی به حساب می آید که هنگام
خواب، تعلق روح از جسم منقطع می شود، اگرچه این انقطاع داهمی نیست و روح دوباره
به قالب تن بر می گردد ولی در حالت خواب ارتباط با عالم جان برقرار می شود و شخص
می تواند با منی فراتر از من تجربی خود ارتباط برقرار کند.
الف - خواب منبع الهامات غیبي
بیشییتر الهامات غیبی برای عارفان در خواب و رویا رخ داده اسییت و عارفان زیادی به
کشییف حقایق امور در عالم خواب و رویا راه یافته اند. البته خواب و رویاهایی که صییادقه
بوده و بیه قول عالمیه جعفری »جنبهی ماورای طبیعی خالص دارد و یا این که از عمیق
ترین سطوح شخصیت سرچشمه می گیرد.«
)573 ،10ج: 1363 ،جعفری)
که نمونه ی این خواب ها ی موافق واقع، خواب حضییرت یوسییف )ع( در دفتر سییوم
مثنوی است که موالنا با تأکید بر منبع قرآنی آن به شرح این موضوع می پردازد:
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
176
دیید ییوسیییف، آفیتیاب و اخیتیران
اعیتیمیادش بود بر خواب درسییییت
پیش او سیییجیده کنان، چون چاکران
در چه و زندان جز آن را می نجسیییت
)2334 -5/3 :مولوی )
خوابی که خداوند در داسییتان پیر جنگی بر عمر می گمارد نمونه ای از منبع الهامات
غیبی است که عمر را از حال پیر جنگی در گورستان مطلع می گرداند:
بیانیگ آمید مر عمر را کیای عمر
بنیده ای داریم خیاص و محترم
ای عمر بَر جَیه، ز بییت المال عام
پیش او بر کیای تو میا را اختییار
بنیدهی میا را ز حیاجیت بیاز خر
سییوی گورسییتان تو رنجه کن قدم
هفیت صییید دینار در کف نِه، تمام
این قیدر بسیییتان کنون معذور دار
)2165 -69/1 :مولوی )
ب - خواب حالل مشكالت
»خواب برای صیوفیه کلید و حالل مشکالت است.« )فروزان فر، 1373 :ج1 :62 )در
داسییتان اول مثنوی زمانی که پادشییاه با دسییتگیری از طبیبان مادی از عالج کنیزک نا
امید شید راه مسیجد در پیش گرفت و با دعا و تضرع خدا را خواند، خوابی بر وی عار
شیید و در آن خواب به حاجت روایی او مژده داده شیید که طبیب غیبی، آفتابی در میان
سایه ای به حضور او می شتابد و از رنج و درد میرهاند:
در مییییان گیریییه خیوابش در ربود
گفت ای شییه مژده حاجاتت رواسییت
چونیک او آیید حکیمی حاذق اسیییت
در عیالجیش سیییحر مطلق را ببین
دیید در خواب او کیه پیری رو نمود
گیر غریبی آییدت فردا ز مییاسییییت
صیادقش دان کو امین و صیادق اسیت
در میزاجیش قییدرت حیق را بیبیین
)62 -5/1 :مولوی )
ج - خواب اسباب رهایي از اسارت عناصر اربعه
منظور موالنیا از خواب که به دیدار فرامن می انجامد همان خواب و رویای صیییادقانه
اسیت که اختصاص به پیامبران و اولیاء و خاصّان درگاه خداوندی دارد. موالنا بر آن است
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
177
که حواس و ادراکات آدمی در خواب تعطیل می شوند و راه برای پیمودن مسیر معنویات
هموارتر می گردد و شرایط الزم برای رسیدن به من ملکوتی فراهم می شود:
هیر شیییبیی از دام تن، ارواح را
می رهنید ارواح هر شیییب زین تفص
شیییب، ز زنیدان بی خبر زنیدانییان
نی غم و انیدیشیییهی سیییود و زییان
میی رهیانیی میی کَینیی الواح را
فیارغیان از حکم و گفتیار و قصیییص
شیییب ز دولیت بی خبر سیییلطیانییان
نیی خیییال ایین فیالن و آن فیالن
)389 -92/1 :مولوی )
د - خواب موهبتي الهي
خواب و رویای صادقانه یکی از موهبت های الهی است که شامل فرامن موالنا و تمام
رستگان از نیست های هست نماست و مشرف شدن به چنان خرابی شایستگی می طلبد
و هر کس نمی تواند از چنان موهبتی برخوردار شییود پس حقایق شییناسییانِ راهدان می
خواهد که قدم به عالم خواب های متصل به غیب گذارد و سر از خطهی هندوستان معنا
در آورد:
پییل بیایید تا چو خسیییپد او سیییِ تان
خر نبینید هیچ هندوسیییتان به خواب
خواب بینیید خطّییهی هنییدوسیییتییان
خر ز هندوسییتان، نکرده اسییت اغتراب
)3067 -8/4 :مولوی )
اذکرو اهلل کیار هر اوبیاش نیسییییت ارجیعی بر پیای هر قلّییاش نیسییییت
)3071/4 :مولوی )
»هر کسییی خواب خداوند را نمی بیند، این احوال از آن کسییی اسییت که قبال اهل
وصیال بوده اسیت و پس از وصیال دچار فراقی شیده باشد. در این فراق است که شخص
خواب آن وصیییال را می بینید. عیارفیان هنرمنیدنید و هنرمنیدان خواب می بیننید. اگر
هنرمندی سیری به هندوستان معنا نزده باشد و روزی روزگاری از آن خطّه گذری نکرده
باشید در خواب هم آن هندوستان را نخواهد دید، آن که مولوی می گفت: »از جدایی ها
حکایت می کند«، شییرح حال همهی هنرمندانی اسییت که در دوران فراق خواب روزگار
وصییال را می بینند و »خواب دیدن « در این جا چیزی جز آفرینش بکر هنری نیسییت.
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
178
هنرمنید وقتی که به عالم بیرون نظر می کند در هر چیزی معنای تازه ای می یابد و آن
را نماد حقیقتی از حقایق مکشیوف شیده بر خود می کند. و وسعت و عمق این معانی به
وسعت عالم هنرمند باز میگردد.« )سروش، 1381 :227)
4 - مرگ بي مرگي یا همان مرگ اختیاري
»موت در لغت به معنای »مرگ« و از نظر عارفان یعنی از بین بردن صفات ذمیمهی
بشری.« )سجادی، 1379 :747)
مرگ یکی از پیدییده هیای رازنیاک زندگی و بازتابی از بازتاب های فرامن در مثنوی
اسیییت کیه موالنیا با تأسیییی به حدیپ معروف پیامبر )ص(: مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا . بدان
پرداختیه و مرگ اختییاری را عین آرامش و امان یافتن از عذاب این جهانی معرفی کرده
است:
اذکرو اهلل کیار هر اوبیاش نیسییییت ارجیعیی بر پیای هر قالش نیسییییت
)3071/4 :مولوی )
مرده گردم خویش بسیییپیارم بیه آب
مرگ پیش از مرگ امن است ای فتی
گیفیت: میوتیوا کُیلْکُم مِنْ قَبْییلُ اَنْ
مرگ پیش از مرگ، امن است از عذاب
ایین چینیین فرمود میا را مصیییطفی
یَیأتیی الیمیوتُ تَیمُیوتُیوا بِیالیفِیتَین
)2270 -2/4 ،مولوی )
الف- مرگ حیات دوباره است
»مقصییود از »موتوا« که به صییورت امر به معنی »بمیرید« اسییت، همان موت ارادی
اسییت که کمال آور و لذت آور اسیییت یعنی قبل از آن که مرگ طبیعی تو را فرا بگیرد،
خودت به اختیار خودت بمیر. لذا به یک تعبیر، عالم، عالم جبر نیسیییت بلکه عالم اختیار
است و موت ارادی، بزرگترین دلیل بر ارادهی شخص است تا از نشئه ی طبیعت بمیرد و
به ماوراء طبیعت برود.« )صمدی آملی، 1386 :6 -205 )موالنا در غزلیات شمس مرگ
را غروب شمس و قمر می داند که این غروب زیانی به حال این دو ندارد:
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
179
فرو شیییدن چو بیدیدی بر آمدن بنگر
ترا غروب نمییاییید ولی شیییروق بود
غروب، شیمس و قمر را چرا زیان باشید
لَحَد چو حبس نماید خالص جان باشد
)338 ،1ج: 1384 ،مولوی )
ب- مرگ نعمتي الهي است
مرگ در مثنوی نعمتی الهی معرفی شییده اسییت و زندگی بدون مرگ ارزشییی ندارد
بنابراین هر آن که با آغوش باز به اسیتقبال مرگ می شتابد شکر نعمت به جای می آورد
و ارزش واقعی زندگی را با تمام وجود درک می کند:
آن یکی می گفیت: خوش بودی جهان
آن دگیرگیفیت: ار نبودی مرگ هیچ
خرمنی بودی بیه دشیییت افراشیییتیه
گیر نیبیودی پیای میرگ انیدر میییان
کَیهْ نیییرزییدی جیهیان پیییچ پیییچ
میهیمیل و نیاکیوفیتیه بیگیذاشیییتیه
)1760 :2/5 ،مولوی )
ج- مرگ ارادي مرگ تبدیلي است.
موالنا مرگ ارادی را از آن نوع مرگ هایی که سبب انتقال انسان به گورستان نیستی
اسییت نمی داند. منظور او از مرگ ارادی مرگ تبدیلی اسییت که از تاریکی جهل به نور
ایمان و یقین گریختن اسیت نوعی تغییر ماهیت دادن اسیت. از بی ارزشی به بها رسیدن
و از نیسیتی به هسیتی دویدن است، از خود فنایی و به فراخود بقایی است. موالنا اوصاف
چنین فرامنانی را از زبان پیامبر )ص( در مثنوی چنین بیان می دارد:
مصیییطفی زین گفت کای اسیییرار جو
می دود چون زنیدگیان بر خیاکیدان
جانش را این دم به باال مسیکنی است
زانکهپیش از مرگ، او کرده است نقل
میرده را خیواهی کییه بینی زنییده تو
مرده و جیانش شییییده بر آسیییمیان
گیر بمیرد، روح او را نقییل نیسییییت
این بیه مردن فهم آیید، نیه بیه عقیل
)742 -6/6 :مولوی )
د- موت ارادي عین حیات است
مرگی که موالنا در مثنوی از آن یاد می کند عین حیات، از چاه به ماه رسیییدن و در
مقعد صییدق آرمیدن اسییت. موتی که انسییان با اراده و خواسییت قلبی جویای آن اسییت
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
180
درست »در اصطالح بودا« که نیروانا به معنی مرگ به اداره است و اساس اخالقی که بودا
تعلیم می دهد.« )تهرانی، 1351 :27)
هیچ مرده نیسییت پر حسییرت ز مرگ
ورنیه از چیاهی بیه صیییحرا اوفتییاد
زیین میقییام مییاتیم و تنگین منییاخ
میقیعید صییییدقیی نیه اییوان درو
مقعد صییدق و جلیسییش حق شییده
ور نییکییردی زنییدگییانییی میینیییییر
حسییرتش آن اسییت کش کم بود برگ
در مییان دولییت و عیش و گشییییاد
نیقیل افیتیادش بیه صیییحیرای فراخ
بیادهی خیاصیییی نیه مسیییتیی ز دو
رسیییتیه زین آب و گییل آتشیییکییده
ییک دو دم میانیدسیییت مردانیه بمیر
)1166 -71/5 :مولوی )
وقت
یکی دیگر از ویژگی هیای فرامن ابن الوقیت بودن اسیییت در حقیقت فرامن به دنبال
حالی اسیت که در آن حال از گذشته و آینده منقطع گردد و به شکار معانی غیبی در آن
حالی که لحظه ای به او دسیییت داده بپردازد. منظور موالنا از وقت در مثنوی اشیییاره به
همان وقتی اسییت که پیامبر )ص( در حدیثی بیان داشییته اسیییت که در آن حال هیچ
فرشییتهی مقرّب و هیچ پیامبر فرسییتاده ای به آن مجال و جواز ورود ندارد. »لی مَعَ اهللِ
وقتٌ ال یَسیَ عُنی فیهِ مَلَکٌ مُقَرببٌ وَ ال نبیْ مُرسیّ لٌ«: مرا با خدا وقتی است که در آن هیچ
فرشتهی مقربی و پیامبر فرستاده ای نمی گنجد:
فرشیییتییه گرچییه دارد قرب درگییاه نیگینیجید در میقیام »لیی میع اهلل«
)86 :1388 ،شبستری )
نخسیتین رد پای وقت در مثنوی در دفتر اول از حسام الدین چلبی است که بر زبان
مولوی جاری شیده است آنجا که مولوی از ناهشیاری خود سخن می گوید و شرح اسرار
معیانی و حکیایت هجران و خون جگر را به وقت دگر واگذار می نماید حسیییام الدین در
خواست می کند که وقت وقت است و من تشنهی دریافت:
قییال: طَطییعِییمیینییی فییأنّییی جییاهییع
صیییوفی ابن الوقیت باشییید ای رفیق
وَ اعیتَیجِیل فَیالوَقیتُ سییییفٌ قییاطِعٌ
نیسییییت فردا گفتن از شیییرط طریق
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
181
تو مگر خود مرد صیییوفی نیسیییتی هسیییت را از نسیییییه خیزد نیسیییتی
)130 -4/1 :مولوی )
موالنا خود به عنوان فرامن، صوفی ابن الوقتی است که به شکار معانی غیبی و حقایق
و معارف الهی مشیغول بوده و در عالم المکان و ال زمان تجربیاتی روحانی داشیته اسیت.
بنابراین اگر ادعا کنیم که موالنا مثنوی را جز در وقت نسییروده، سییخنی به گزاف نگفته
ایم چون وقت، رسییییدن به مقام ال زمانی و المکانی اسیییت که هر دو زمینه ی دیدار با
فرامن و بُعد ملکوتی است.
تعبیرات موالنا از فرامن
موالنا از جمله شییاعرانی اسییت که بر مرکب الفا سییوار بوده و در مسییابقهی القای
معانی گوی سبقت از دیگران ربوده است و دیوار حرف و صوت و گفت را بر هم زده و بی
این هر سییه با مخاطبانش دم زده اسییت. موالنا قافیه اندیش نیسییت و در پی هنجارهای
زبان گام بر نمی دارد اما وقتی پای معنویات و انسان برتر به میان می آید و عظمت الهی
در مقابل دیدگانش مجسیم می شود حالی بر او دست میدهد که دهانِ دنیایی، فرو می
بندد و دهانِ غیبی وا می گشاید و های و هویی در جو ال مکان بر پا می کند و آن چنان
تعبیراتی را به کار می گیرد که گویی این تعبیرات جز برای هیمن مقصیود وضیع نشیده
اند . نخسیتین و جامع ترین تعبیر موالنا از فرامن و انسیان برتر که خود را نیز شامل می
شود »نی« است که آواز پر رمز و راز دل نواز آن از آغاز تا پایان در شش گوشهی مثنوی
طنین انداز است و گوش جان هر جدا افتاده از نیستان وصال را به استماع فرا می خواند
تا حدیپ پر خون عشیق و فرجام عشق های ناکام و بی فرجام را بازگو کند. این تعبیر به
حدی جامع و مذاق پسییند اسییت که اسییتاد کریم زمانی کتابچه ای در شییرح نی نامه
اختصیاص داده اسیت و در آن به نی این چینن اشیاره کرده اسیت: »نی درونش خالی از
عقل و عشیق است و نغمات الهی و الحانی که از آن شنیده می شود باعپ و بانی اش نی
زن است.« )زمانی، 1387 :14)
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
182
اینک تعابیر چند از زبان موالنا می شینویم که بوی فرامن از آن به مشیام می رسد و
دامان اندیشیه عطر آگین می شود و جهت پرهیز از اطاله ی کالم برای هر عنوانی نمونه
ای آورده می شود
1 -یار خدایي:
فرامن موالنا آن یار خدایی است که در لحظات تنهایی و نومیدی می توان در پناهش
گریخت و از یاری الهی بهرهمند شد:
چون ز تنهیایی تو نومییدی شیییوی
رو بیجیو، ییار خیداییی، را تیو زود
زیر سیییایهی یار، خورشییییدی شیییوی
چون چنییان کردی خییدا یییار تو بود
)27 -28/2 ،مولوی )
2 -آفتاب معرفت:
تعبیر جیالبی از موالنیاسیییت که به هر یک از یاران خدایی تعلق دارد و در ابیات زیر
بیشیتر حسیام الدین چلپی مورد خطاب اسییت . آفتاب معرفت وجود او که نقل و غروبی
ندارد:
آفیتییابییا تیرک ایین گیلشییین کنی
آفیتییاب معرفییت را نقییل نیسییییت
تیا کیه تحیت االر را روشییین کنی
مشیییرق او غیر جیان و عقیل نیسیییت
)42 -3/2 :مولوی )
3 -خورشید کمال:
این تعبیر باز هم در مورد حسیییام الدین چلپی اسیییت که همه وقت در حال طلوع و
تأللؤ است:
خاصه خورشید کمالی، کان سری است
میطلع شیییمس آی اگر اسیییکنیدری
روز و شییب کردار او روشیینگری اسییت
بیعید از آن هیر جیا روی نیییکوفری
)44 -5/2 :مولوی )
4 -مؤمن:
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
183
فرامن موالنا کسیی است که با رشته ی ایمان، منِ خویش را به فرامن متصل ساخته
اسیت مولوی خطاب به حضیرت داود )ع( در مورد ساختن مسجد اقصی، او و دیگر انبیاء
الهی را مؤمن معرفی می کند:
کردهی او کردهی توسیییت ای حکیم میؤمینیان را اتصییییالیی دان قیدییم
)407/4 :مولوی )
5 -سوخته:
تعبیر بسییار عالی که موالنا در دفتر اول در داسیتان »طوطی و بازرگان« از خویشتن
به عنوان فرامن به کار می برد تعبیر سیوخته است . سوخته در حقیقت، عارف عاشق دل
آگاهی اسیت که آتش عشق الهی در البه الی وجودش نفوذ کرده و زبانه های آن قابلیت
اشیتعال یافته و خود آتش زنهای شیده است که می تواند خود شعله ها بر افروزد و دلها
در آتش سیوزد، سیوخته واالترین مرتبهی انسیان یا همان فرامن مولوی است که حاصل
عمرش از نقطه ی خامی آغاز و پایانش در سوختگی خالصه می گردد:
سیوختم من »سیوخته« خواهد کسیی تیا ز مین آتیش زنید انیدر خسیییی
)1721/1 ،مولوی )
6 -صاحب مرکزان:
مولوی بر آن است که مردان الهی مراقبت بر گفتار مریدان خویش دارند و اجازه بیان
آن را به هر کس و هر جا نمی دهند:
مین تیمیام این نییارم گفییت از آن مینع می آییید ز صییییاحییب مرکزان
)1690/1 :مولوی )
7 -انسان کامل:
در اشیاره به قدرت فرامن که ناچیزها در دسیت توانای آنها چیز می شیوند و ارج می
یابند و با نظر کیمیایی خود، خاک بی ارزش را به زر خالص با ارزش تبدیل می کنند:
»کیاملی« گر خیاک گیرد زر شیییود نیاقیص ار زر برد خییاکسیییتر شیییود
)1619/1 :مولوی )
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
184
8 -مرد راست:
موالنا بنا به دسییت خدایی بودن دسییت مردان الهی از آنها تعبیر به مرد راسییت می
نماید:
چون قبول حق بود آن مرد راسیییت دسیییت او در کارها دسیییت خداسیییت
)1620/1 :مولوی )
9 -عارفان:
عارف یا شناسای حقیقت از تعبیرات روشن موالنا در مورد فرامن است که بارها از آن
در مثنوی سخن رفته است:
عیارفیانیش کیمییاگر گشیییتییه انیید تیا کیه شییید کیانهیا برِ ایشیییان نژنید
)677/4 :مولوی )
10 -بندگان حق:
شاید هیچ تعبیری به اندازه بندگان حق گویای فرامن موالنا در مثنوی نباشد چرا که
در این تعبیر مفهوم و هدف اصییلی آفرینش انسییان را به خوبی به ذهن آدمی متبادر می
کند:
بینیدگیان حیق، رحیییم و بیردبیار
مهربیان، بی رشیییوتیان، ییاری گران
خیوی حیق دارنید در اصیییالح کیار
در مییقییام سییییخییت، در روز گییران
)2222 -23/3 ،مولوی )
11 -صاحب دل:
فرامن موالنا اهل دل و مسییلط به خودش و تمنیات آن اسییت و حال هر کسییی را با
ضمیر روشن خویش می داند:
آن کیه »صیییاحب دل« بداند حال تو تیو ز حیال خیود نیدانیی ای عیمیو
)3565/3 :مولوی )
12 -اولیاء
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
185
تعبیر دیگری از فرامن در مثنوی است که قدرت از حق دریافت می دارند و نا ممکن
را به اذن خدا ممکن می نماید:
اولیییییاء را هسییییت قییدرت از الییه تیییر جسیییتیه، بیاز آردنیدش ز راه
)1679/1 ،مولوی )
13 -ولي
بندگی اولیا اهلل نمادی دیگر از فرامن در مثنوی اسیییت که اطاعت از آنان همدمی با
پیامبران را به ارمغان می آورد:
نیاقیهی جسیییم ولی را بنیده بیاش تیا شیییوی با روح صیییالح خواجه باش
)2538/1 ،مولوی )
14 -پیر
از مورد احترام ترین تعبیرات موالنا از فرامن، تعبیر پیر اسیییت که بعد از او در دیوان
خواجهی شیراز نیز حرمت او بر باده نوشان میخانهی عشق و حقیقت واجب شده است:
بهمیسجادهرنگینکنگرتپیرمغانگوید کهسالکبیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
) 97 :1374 ،حافظ )
دسییت پیر از غایبان کوتاه نیسییت دسییت او جز قبضییهی اهلل نیسییت
)2985/1 :مولوی )
15 -شیر اسرار
شیییر در فرهنگ نامهی مثنوی نماد قدرت و عظمت حق تعالی اسییت و فرامن موالنا
در حقیقت خود شیری از شیران خداست و مسلط بر ضمیر سالکان و طالبان:
هر که باشیید »شیییر اسییرار « و امیر
هین! نگیه دار ای دل انیدیشیییه خو
او بیدانید هر چیه انیدیشییید ضیییمیر
دل ز انیدیشیییه ی بیدی در پیش او
)3041 -42/1 :مولوی )
16 -پخته
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
186
تعبیری اسیت که موالنا آن را در مقابل خامان ره نرفتهی ذوق عشق ندانسته به کار
می گیرد:
در نیییابید حیال پختییه هیچ خییام پس سیییخن کوتیاه بیایید والسیییالم
)18/1 :مولوی )
تعبیری که سییعدی حکایت عاشییقی خویش را در غزلی به هنرمندی تمام بیان می
کند و درک سخن را به پختگان نسبت می دهد:
باراناشکم میرود وز ابرم آتش میجهد باپختگانگویاینسیخنسیوزشنباشییدخامرا
)453 :3ج، 1378 ،سعدی )
تعبیرات موالنا از فرامن در مثنوی فراوان اسییت و ذکر همه آنها از حوصییله این مقاله
خارج است.
نتیجه گیري
در نگاه موالنا فرامن در مثنوی هر نَفْس بی آالیشییی اسییت که برای رسیییدن به بعد
روحیانی و ملکوتی خویش قیدم در مسییییر الهی می گذارد او در این مسییییر، تارک من
جسیمانی و مشتاق موت ارادی است بقا را درفنای ما سوی اهلل می بیند و بر مسند وقت
می نشیند و از شاخهی یقین، میوهی معنویت می چیند از خویش می رهد و به حق می
رسید در نتیجه حالی می یابد که هر چه بر زبان او می رود از چشیمه سیار زالل احدیت
الهام می گیرد . مولوی در این اثر گران ارج با شرح احوال خود به عنوان مصداق روشنی
از فرامن بر آن اسیت که راههای بریدن از منِ تجربی و قرار گرفتن در شاهراه منِ برتر و
یا فرامن را با ذکر بازتاب های ملموس آن به دوستداران اندیشهی متعالی اش نشان دهد
و دستشان را بگیرد و در دستان فرامن بگذارد و حتی به مقام فرامن برساند.
فهرست منابع و مآخذ
آملی، داوود، 1386 ،حضور و مراقبت، انتشارات قاهم آل محمد، چاپ اول.
پور نامداریان، تقی،1380 ،در سایه ی آفتاب، نشر سخن، چاپ اول، تهران
 جلوههای فرامن )منِ ملکوتی( در مثنوی موالنا
187
تهرانی، جواد، 1351 ،عارف و صییوفی چه می گوید، انتشییارات کتابخانه بزرگ اسییالمی،
چاپ سوم، تهران.
جعفری، محمد تقی ،1378 ،عرفان اسالمی، نشر کرامت، چاپ سوم، قم
جعفری، محمید تقی، 1363 ،تفسییییر و نقد و تحلیل مثنوی، جالل الدین محمد بلخی،
جلد دهم.
حافظ، شمس الدین محمد، 1374 ،دیوان حافظ به تصحیح عالمه محمد قزوینی و دکتر
قاسم غنی به کوشش عبد الکریم جربزهدار، انتشارات اساطیر، چاپ پنجم
زمانی، کریم، 1389 ،شیرح جامع مثنوی، دفتر دوم، انتشیارات اطالعات، چاپ بیسیت و
چهارم، تهران.
زمانی، کریم، 1387 ،نی نامه در تفاسیر مثنوی، انتشارات اطالعات، چاپ سوم، تهران
سیاعت چی، محمود، 1383 ،نظریه های مشیاوره و روان درمانی، نشر ایدون، چاپ دوم،
تهران.
سیجادی، سیید جعفر، 1379 ،فرهنگ اصطالحات و تعبیرات عرفانی، انتشارات طهوری،
چاپ پنجم، تهران
سروش، عبدالکریم، 1381 ،قمار عاشقانه، انتشارات فر هنگ صراط، چاپ پنجم،تهران.
سییعدی، مصیییلح الدین، 1378 ،غزلیات، جلد سییوم به تصیییحیح محمد علی فروغی،
انتشارات ققنوس، چاپ اول.
شبستری، شیخ محمود، 1388 ،شرح ساده گلشن راز، دکتر بهروز ثروتیان، چاپ و نشر
بین الملل، چاپ اول، تهران.
فروزان فر، بیدیع الزمان، 1373 ،شیییرح مثنوی شیییریف، جلد اول، انتشیییارات علمی و
فرهنگی، چاپ هفتم، تهران.
کریمی، یوسف، 1374 ،روان شناسی شخصیت، انتشارات پیام نور، چاپ سوم، تهران.
 NASER NASERİ-MOHAMMAD FATTAHİ
188
مولوی، جالل الدین، 1386 ،مثنوی معنوی، به تصحیح و پیشگفتار عبد الکریم سروش،
انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، تهران.
یثربی، سید یحیی، 1377 ،فلسفهی عرفان، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسالمی، چاپ
چهارم، قم

Konular